عباس عبادی
تهران
لول و لوند
روی گسل ها لمیده
که در میدان ارگ بم را بسازد.
اگر همین فردا
آغا محمد خان خواجه
سربردارد از خاک دامنگیر دارالخلافه
می دهد سربازهایش
دوباره توی اصطبل
خان زند را زیر کار بکشند
و در خنکای پارک لاله
سُرنگ سیگار دست خر
برای مام وطن
حواله صادر کنند/ کردند
تهران
پا می شود از خواب گران
تا سرِ دوراهی خطِ تجریش - کهریزک
روح ماشین دودی در مترو حلول کند
ثقلِ شهر
از نیمه ی خالی میدان حواشی انقلاب
- که شورای شهر سرِ تندیسش اختلاف
دارد-
تا زیر برج شهیاد
دور از چشم خواجه ی تاجدار
به اهتمام قلمتراش خاصه
طرحِ وحدتِ اندامِ تناسلیِ نر و
ماده
با جقه و تاج
وتجمع دانشگاه و کافی شاپ
بچیند/ چید
راستی قابله های قلابی قاتل
نوزادان سرِ چهارراهی
دسته دسته مثل گل
به آب دادند
تا روح خان قاجار
از انتخاب پایتخت تازه
راضی شود/ شد.
شعردوم
پرنده ها را می شناسم
جنگلی بلوطم در کوهستان
که پرنده ها را می شناسم ......... ها را می شناسم
صدا را می شنوم ............ دا را می شنوم
اره را می بوسم ............. ره را می بوسم
تا کتاب شوم ............ اب شوم
اما ای کاش
کسی از عرش
کمی غزل نازل می کرد
و عسل برای کندوهای خالی
شاید این جانور دو پا
چهار دست و پا
به ادراک فصول نایل شود
و دریا را دریابد
تا رودها
با گرداب هایی مثل چشم ماهی
به راه بیفتند
زیر آفتابی که می تابد بر کاشی های رازآلود
و همگی مبعوث شویم
در معبدی دور دست
چرخ چرخ
تا آسمانی که پروازش
از پرهای پرنده پر نباشد