اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 99
بازدید امروز: 2406
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 2406
بازدید این ماه: 46729
بازدید کل: 14914820
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تثبیت قلمرو و ساحت ادبی در هنررمان

                                
                                       الهام عیسی پور


" تثبیت قلمرو و ساحت ادبی در هنررمان"

 

در عرصه ی ادبیات و رویه های آن ،اراده ی معطوف نظریه پردازان همواره  بر ترسیم تمایز و سبک ها بوده است . برای همین منظور در پی یافتن نظرگاه منسجمی بوده اند تا بتوانند معنای معقولی بر هویت متمایز آن بدهند.

در این میان آنچه اهمیت دارد پرتویی است که به مسائل ادبی و هنر رمان گونه ها تابانده شده و بر جنبه های خاص آفرینش ادبی و درک آن اهتمام ورزیده تا مخاطب آرمانی به درک و وضوح متعالی  دست یازد.

ارزش هایی که برای ادبیات اصیل می توان قائل بود آیا برخوردار از یک اثر ادبی معتبر می باشد ! آیا آثارادبی به واسطه ی شایستگی های ذاتی ادبیشان اصالت و اعتبار می یابند یا عوامل سیاسی نیز در این میان دخیل بوده است ،چیزی که در دستیابی به نتایج نهایی مهم بوده، اندیشیدن و واکاویی بر قلمرو و ساحت ادبی است که همگی تا اندازه ایی در تثبیت اهمیت  آن وفاق داریم برغم تفسیرهای ناسازگار در ادبیات

این اندیشه که هدف غالب خوانش انتقادی جست و جوی معنا، یا بهبود فهم است با رویه های آشنای برشمرده در طول دوره های تاریخی چه در زمینه ی تحلیل صوری، شرح ، توضیح درباره ی موضوع، و تفسیر مضمونی مناسبت تامی ندارد.

از این میان فقط شرح با معنا، به مفهوم استاندارد معناشناختی یا کاربردشناختی، ارتباط مستقیم دارد و شرح معنای وابسته به پس زمینه ی کلمات و جملات صرفا یک مرحله از فرایندی گسترده تر است.

آن چیزی که در خواندن آثار ادبی جذابیت دارد درک معنای تک تک جملات یا حتی معنای گفته ها نیست ، بلکه جذابیت در شناخت این است که موضوع چطور پرورده می شود تا در نهایت منظر یا دیدگاهی رضایت بخش یا تامل برانگیز به دست می دهد. در تفسیر، از طریق کوشش برای یافتن پیوند و انسجام میان عناصر برسازنده ی اثر، از شخصیت و بازی گرفته تا تصویرپردازی و نوع بیان یه هر گونه نگاه وحدت بخش برای نظر به موضوع اشاره میشود. فقط در تحلیل صوری نیست که بر ساختار تمرکز می شود ، چون ساختار در تفسیر هم آشکار می شود.

اثر ادبی به واسطه ی درون مایه های اساسی اش ساختار می یابد.

اگر چه برداشت های ضعیف تری هم از مفهوم "معنا" هست که فراتر از برداشت محدود به کاربردهای زبانی است. برداشت ناظر به هدف و مقصود یا دستاورد کار، اما این که بدون هیچ قید و شرطی بگوییم تفسیر همان جست و جو در پی " معنای اثر" است می تواند گمراه کننده باشد، چون به این ترتیب ممکن است هم از راه و روش تفسیر و هم از اهداف اصلی آن، تصویری مخدوش ارائه شود.

یکی از دلایل این امر آن است که می بینیم سخن گفتن از " معنای" کل یک اثر چه اندازه عجیب است.بنظر می رسد  اینکه نویسنده به واسطه ی نیات خود و پس زمینه های تاریخی، درون اثر فعالیتی و آفرینشی را در پی میگیرد محل بحث و مناقشه اهالی ادبیات بوده است. چه بسا  با گذر  بر سوی برداشتی آزادانه تر از مفهوم معنا (چنانچه صورت گیرد) که دقیقا با مفاهیمی مانند هدف و مقصود یا دستاورد همسو و پیوند داشته باشد، پرسش مطروحه نیز این باشد که " این اثر چه کاری انجام می دهد" و قطعا این موضوع مناسبیست که در کار نقد باید بر آن تمرکز داشت، بویژه اگر به این مسئله نیز پرداخته شود که این اثر چگونه کارش را انجام می دهد.برغم اینکه بررسی ادبی یک رمان ، بطور معمول حاویی این گونه اظهارنظر و ارزیابی هاست ، چالش و آرای معارضی که در این قلمرو ادبیات حکمرانی میکند همواره این بوده که تاکید بر معنا به ویژه معنای گفته می تواند گمراه کننده باشد و در  نارسایی در فهم را در پی داشته باشد. آن چه که ما با استفاده از این بستر و توضیحات درمی یابیم معنای اثر نیست مگر اینکه برداشتی بسیار گسترده از آن داشته باشیم و آن را شامل دستاوردهای اثر نیز بدانیم ، چرا که بدین طریق می توانیم در مورد  جذابیت یا ارزش اثر با اندیشه ی معقولی بیندیشیم که همین مسئله؛ توضیحات تفسیری به درک و ارزیابی بهتر خصوصیات ادبی یا زیباشناختی اثر کمک میکند.

اگر هدف خواندن یک اثر به عنوان اثری ادبی یا اثری هنری را کوشش برای دستیابی به درک و ارزیابی بهتر آن اثر بدانیم، نه جست و جو در پی معنا، آنگاه در جنبه های مختلف این عمل، یکپارچگی  و وحدت بسیار بیشتری را می توان مشاهده کرد.

اگر هدف کشف این باشد که چرا اثری ارزش توجه مداوم ، خواندن دقیق، دوباره خوانی را دارد، آنگاه تحلیل ساختار به جست و جو برای یافتن درون مایه های اثر نزدیک می شود و تشریح موضوع با شرح و توضیح معانی پس زمینه ایی قرابت بیشتری می یابد.

تاکید بیش از اندازه بر معنا احتمالا موجب تقویت نوعی تمایز ساختگی میان"صورت" و " محتوا"  می شود و همچنین تفسیر مضمونی را صرفا مصداقی از شرح اثر جلوه می دهد.

این گونه تاکید بر معنا توضیح نمی دهد که چرا خواندن اثر مورد نظر کاری ارزشمند است.

از سویی اصطلاح درک و زیبایی در زمینه ی هنر و در مورد ادبیات به شیوه های متفاوتی به کار می رود و این تفاوت اغلب به درستی تعریف نمی شود و هم بر لذت دلالت دارد و هم بر ادراک، وقتی که در مورد ادبیات از این اصطلاح استفاده می کنیم، هر دو معنای ضمنی در نظر است، البته برداشتی بیش از اندازه تجربی یا پدیدارشناختی از مفهوم ادراک مورد نظر نیست.  مخاطب هنگام درک و ارزیابی اثار ادبی، لازم نیست که احساسات معینی داشته باشد اما در مورد موضوع مورد توجه، توجهشان بر موضوع معینی متمرکز است.

نظریه ی ما درباره ی عمل خواندن اثر ادبی هم به دنبال درک همین تمرکز است.

نظریاتی درباره ی درک و ارزیابی آثار ادبی وجود دارد که بر واکنش احساسی و عاطفی تاکید بیشتری دارد. 

کمااینکه  در این مورد علاوه بر مولفه های احساسی ، مولفه های نظری و فکری  را هم در بر می گیرد که شامل تفسیر میشود و از نگاه برخی منتقدین و نظریه پردازان، نوعی تامل فرانظری در باب مناسبت واکنش های مرتبه اول را در بر می گیرد.

اما انچه که عنصر ثبات تلقی میگردد ؛ بزعم برخی ، بهره ی وافی بردن از اثر است

 

درک و ارزیابی در حوزه ی ادبیات هم مانند زمینه های دیگر،کاری است مستلزم آموزش و قوه ی تشخیص . مثلا در مورد شراب و جواهر یا نقاشی ، کار درک و ارزیابی مبتنی بر لذتی خودجوش نیست بلکه مهارتی است که با تجربه و دانش افزایش می یابد.

لذات درک ادبیات نیز به همین صورت اکتسابی است نه طبیعی.

در این عرصه ی ادبی و هنر، هر چه درباره ی تعلقات آن و ظرافت های صوری و گستره ی مضامین آن آگاهی بیشتری بدست میاوریم ،درک و ارزیابی بهتری از آن خواهیم داشت.

ادراک کیفیات ادبی هم مستلزم تخیل است هم تامل

از اینجا نتیجه گیری مطلوبی می توان گرفت که لذت های مربوط به درک و ارزیابی اثار ادبی از آن نوع خوشی های لذت باورانه ی محض نیستند.

بااین همه حتی اگر بپذیریم که امر خواندن چیزی بیش از جست و جوی معنا را شامل میشود و وابسته به نوع خاصی از درک و زیبایی است، باز هم پرسش های عمیقی درباره ی انواع دیگر علاقمندی ها به ادبیات باقی می ماند .

 

 









ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات