سیروس امیری زنگنه
شبیه
همین شهر
در
دلم ریشه کرده ای
خیابان
هایت شرقی و تنگ
در
کوچه هایت که اغلب
به
بن بست می رسند
هر
شب
شاعری
با سبدی خالی از شعر
به
خانه بر می گردد
موهایت از دیوار هر خانه
بیرون
خزیده
شیارهای انگشتانم
را بندکشی مابین اجرها برده اند
هر
روز
چند
فنجان
در
کافه های شهر
بی
هیچ اثر انگشتی
از تو
خالی
می شود.
سیروس
امیری زنگنه