اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
دوشنبه ، 10 ارديبهشت ماه 1403
21 شوال 1445
2024-04-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 104
بازدید امروز: 3428
بازدید دیروز: 2660
بازدید این هفته: 6088
بازدید این ماه: 50411
بازدید کل: 14918502
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



بیست حلقه مو

                               
                                      ناهید شمس

نگاهی به داستان کوتاه (بیست حلقه مو)نویسنده :فریبا صدیقیم

به قلم ناهید شمس

مادری به علت سرطان سینه در شرف مرگ است .همین بهانه ای می شود که دختر و پسر او یعنی مهتاب و مهیار، به گذشته نقب بزنند و خاطرات مادر را مرور کنند‌. آنچه در گذشته ی هردو در مورد مادر یاداوری می شود ، ارتباط مادر با مردان دیگر ، در غیاب پدر است.‌ پدری که همیشه غایب است و فقط به پالتوی آویخته ی او در خانه اشاره می شود.

جسیکا بنت در کتاب باشگاه مشت زنی فیمنیستی، با مثالهای فراوانی جنسیت زدگی زیر پوستی حاکم بر جامعه را به خوبی نشان می دهد و این جنسیت زدگی می تواند حتا از سمت زنان باشد. در داستان بیست حلقه مو، می توان این جنسیت زدگی را از سمت مهتاب دید. گویا او کلیشه ی مادر مهربان و فداکار و پاکدامن را پذیرفته و به هیچ قیمتی نمی تواند دست از آن بردارد. از این روست که او همه ش به اشتباهات و گناههای مادر اشاره می کند، بی آنکه نامی از پدر و اشتباهاتش بیاورد. حتا وقتی مهیار به مقصر بودن پدر اشاره می کند، او نپذیرفته و پدر را یک قربانی می خواند نه یک گناهکار. چرا که در ناخوداگاهش کلیشه ی پدر و پدر سالاری رسوخ کرده است. حتا وقتی پدر در خانه حضور ندارد ،سایه سنگین او ،یعنی پالتوی آویخته ش خودش را به رخ می کشد. گویا پدر پالتویش را چون علامت و نشانه ای برای مهتاب جنسیت زده ،علم کرده است ، تا به یاد او بیاورد که پدر همیشه در خانه سالار است و حتا وقتی  نباشد وظیفه ی کنترل گری و نظارت را بر عهده ی آنها که قدرتش را به رسمیت می شناسند، گذاشته است. اما مهیار این جنسیت زدگی را نپذیرفته و در مرور خاطراتش مهر و شیفتگیش نسبت به مادر  دیده میشود.  یعنی بین دلخوری مهیار و مهتاب از مادر، زمین تا آسمان ، فرق است. مهیار به دلیل عشقی که به مادر داشته ، مردان دیگر را رقیب می دیده و همین آزارش می داده که مبادا در این رقابت بازنده شود .از همین روست که به مهتاب اعتراف می کند که از رفتن مادر غمگین می شود . اما دلخوری مهتاب از نوعی دیگر است. او از مادر دلخوراست که هنجار شکنی کرده و بی توجه به نماد بی روح پدر، یعنی پالتوی آویخته در خانه، با مردان دیگر گفته و خندیده و دلبری کرده . او خیانت به پالتوی آویخته ی پدر را گناهی نابخشودنی از سمت مادر می داند. همین تابو و کلیشه ها آنچنان قدرتی در وجود او پیدا کرده که جایگزین عشق و عاطفه شده است.

 اما وقتی بر بالین مادر در حال احتضار حاضر می شود و می بیند که دیگر اثری از بیست حلقه مو و  سینه های زیبا و برجسته ی او نیست، باور می کند که مادر به نفرین نفرت او دچار شده  و همین احساس گناه او را وادار به اعتراف در آغوش برادر می کند. اعترافی تلخ و تکان دهنده در مورد دوست نداشتن مادر و نفرت از خود. کلیشه ها و باور پدر سالاری ، در وجود مهتاب جای هر مهربانی را گرفته است.









ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات