اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
دوشنبه ، 10 ارديبهشت ماه 1403
21 شوال 1445
2024-04-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 113
بازدید امروز: 4446
بازدید دیروز: 2660
بازدید این هفته: 7106
بازدید این ماه: 51429
بازدید کل: 14919520
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



Ai Ogawa

                                       
                                           مسعود غفوری



درباره شاعر

Ai Ogawa

آی اُگاوا

 

آی خود را ترکیبی از این ملیت‌ها و نژادهای مختلف معرفی می‌کرد: یک‌دوم ژاپنی، یک‌هشتم سرخ‌پوست، یک‌چهارم سیاه‌پوست و یک‌شانزدهم ایرلندی. او با نام اصلی فلورنس آنتونی در 21 اکتبر 1947 در شهر آلبانی ایالت تگزاس متولد و در تاکسون آریزونا بزرگ شد و بعدها نام را خود را رسما به آی تغییر داد. آی در ژاپنی به معنای عشق است. آی لیسانس‌اش را از دانشگاه آریزونا و فوق لیسانس‌اش را از دانشگاه کالیفورنیا در رشته زبان ژاپنی گرفت. او در سال 2010 در سن 62سالگی درگذشت.

کتاب شر: شعرهای جدید و منتخب (1999) برنده جایزه‌ی ملی کتاب آمریکا شد. پیش از آن نیز کتاب گناه (1986) جایزه بنیاد پیش از کلمبوس آمریکا، و زمین کشتار (1979) جایزه آکادمی شاعران آمریکا را برده بود. از او کتاب‌های تسلیم شدن ممنوع (2010)، وحشت (2003)، طمع (1993)، سرنوشت (1991) و بی‌رحمی (1973) نیز منتشر شده است.

آی را شاعری با دیدگاه اخلاقی مصالحه‌ناپذیر و متخصص در استفاده از مونولوگ دراماتیک می‌شناسند. او می‌کوشد صدای رسای کسانی باشد که ضعیف، مورد آزار و در حاشیه قرار گرفته‌اند. شعرهای او نشان‌دهنده‌ی آگاهی‌اش به میراث نژادی چندگانه‌اش، و همچنین تمایل شدیدش به مضامین فمینیستی است. انتقاد از هرگونه تعصب و تبعیض اجتماعی حضور پررنگی در شعرهایش دارد. جایی گفته است: «کسانی که تصورشان از خود عمدتاً بر اساس هویت و برتری نژادی‌شان بنا شده، از یک فرد چندنژاده می‌ترسند. اصرار بر این که هر کسی باید خودش را با این یا آن نژاد هم‌تراز کند، اساساً نژادپرستانه است. و اعتقاد به این که بدون یک هویت نژادی، یک فرد نمی‌تواند هیچ هویتی داشته باشد، نژادپرستی را قوت می‌بخشد.» 

 

 

Woman to Man

Ai Ogawa

 

Lightning hits the roof,   

shoves the knife, darkness,   

deep in the walls.

They bleed light all over us   

and your face, the fan, folds up,   

so I won’t see how afraid   

to be with me you are.

We don’t mix, even in bed,   

where we keep ending up.

There’s no need to hide it:   

you’re snow, I’m coal,

I’ve got the scars to prove it.   

But open your mouth,

I’ll give you a taste of black   

you won’t forget.

For a while, I’ll let it make you strong,

make your heart lion,

then I’ll take it back.

 

زن به مرد

از آی اُگاوا

 

صاعقه بر بام می‌کوبد،

تاریکی را چون چاقویی

به عمق دیوارها فرو می‌کند.

از آنها نورِ خون می‌چکد بر ما،

و چهره‌ات چون بادزنی جمع می‌شود،

تا نبینم چقدر ترسیده‌ای

از این که با منی.

نمی‌آمیزیم به هم، حتی روی تخت،

جایی که مدام به آن برمی‌گردیم.

نیازی به پنهان کردن‌اش نیست:

تو برفی، من زغال،

برای اثبات‌اش جای زخم‌هایم را دارم.

اما دهان‌ات را باز کن،

تا طعمی از سیاه بچشانمت

که هرگز فراموش نکنی.

اندک‌زمانی، می‌گذارم نیرومندت کند،

قلب‌ات را شیر کند،

بعد آن را پس می‌گیرم.

 

 

درباره ترجمه:

این شعر از یکی از مجموعه‌های اولیه‌ی آی به نام بی‌رحمی (1973) انتخاب شده است، و انتقاد به تفاوت‌گذاری‌های نژادی و جنسیتی در آن آشکار است. همه چیز در لحظه می‌گذرد، و شعر فرم مونولوگ دراماتیک را دارد: یک نفر در شعر دارد با یک نفر دیگر حرف می‌زند، یعنی گوینده‌ی شعر در یک موقعیت روایی قرار دارد و شنونده‌ی خاموشی هم درون شعر حضور دارد.

شاید به خاطر همین دراماتیک بودن موقعیت، زبان ترجمه شعر نیز باید روان‌تر و گفتاری‌تر می‌بود؛ اما زبان شعر اصلی نیز (احتمالا عامدانه) چندان روان و گفتاری نیست. استفاده از تصاویر غریب (مثلا نوری که مثل خون از دیوارها می‌چکد)، و همچنین استفاده از ضمیر نامعلوم it و بدل‌های غریب در شعر، شاهد این مدعاست. به همین خاطر، سعی کردم زبان شعر به جای روان بودن، طنین داشته باشد.

کلمه‌ی it برای ترجمه دردسرساز است، بخصوص در اینجا، که هر چهار بار برای اشاره به چیزی ناگفتنی استفاده شده است: «پنهان کردن it»، که اینجا احتمالا ترس از تفاوت نژادی را نشان می‌دهد؛ «ثابت کردن it»، که ناملایمات و زجرهای ناشی از همین تفاوت را نشان می‌دهد؛ و «می‌گذارم و پس می‌گیرم it»، که به a taste of black برمی‌گردد، و به «طعمی از سیاه» ترجمه شده، و معنای آن را فقط می‌توان به صورتی سمبلیک و حتی اسطوره‌ای درک کرد.

استفاده از بدل هم دو جا در شعر اتفاق افتاده: the knife, darkness در سطر دوم، و  your face, the fan, در سطر پنجم؛ و در هر دو مورد هم غریب است. شاید کسی بتواند این دو سطر را در نحو یا معنای دیگری هم فهم کند، ولی من نزدیک‌ترین معادل‌هایی را که پیدا کردم با تغییر دادن نحو عبارات از بدل به تشبیه استفاده کردم.


 

 

Cuba, 1962

Ai Ogawa

 

When the rooster jumps up on the windowsill   

and spreads his red-gold wings,

I wake, thinking it is the sun

and call Juanita, hearing her answer,

but only in my mind.

I know she is already outside,

breaking the cane off at ground level,

using only her big hands.

I get the machete and walk among the cane,   

until I see her, lying face-down in the dirt.

 

Juanita, dead in the morning like this.   

I raise the machete—

what I take from the earth, I give back—

and cut off her feet.

I lift the body and carry it to the wagon,   

where I load the cane to sell in the village.   

Whoever tastes my woman in his candy, his cake,   

tastes something sweeter than this sugar cane;   

it is grief.

If you eat too much of it, you want more,   

you can never get enough.

 

 

کوبا، 1962

آی اُگاوا

وقتی خروس بر لبه‌ی پنجره می‌پرد

و بال‌های سرخ و طلایی‌اش را باز می‌کند،

بیدار می‌شوم، فکر می‌کنم خورشید زده،

و خُوانیتا را صدا می‌زنم، جواب‌اش را می‌شنوم،

اما تنها در ذهن‌ام.

می‌دانم حالا دیگر بیرون رفته،

و ساقه‌ها را از سطح زمین می‌شکند،

فقط با دستان بزرگ‌اش.

کارد را برمی‌دارم و میان نیزار می‌روم،

تا او را می‌بینم که به صورت بر زمین افتاده.

 

خوانیتا این‌طور سر صبح مرد.

کارد را بالا می‌برم

-هر چه از زمین می‌گیرم، به آن برمی‌گردانم-

و پاهایش را می‌بُرم.

جسد را بلند می‌کنم و تا واگن به دوش می‌کشم،

نیشکر را بار می‌زنم تا در روستا بفروشم.

هر کس مزه‌ی این زن را در آب‌نبات یا کیک‌اش حس کند،

مزه‌ای شیرین‌تر از این ساقه‌ی نیشکر حس می‌کند؛

مزه‌ی اندوه.

هرچه بیشتر از آن می‌خوری، بیشتر می‌خواهی،

و هیچ‌وقت برایت کافی نیست.

 

 

درباره ترجمه:

نام شعر به بحران موشکی کوبا در سال 1962 ارجاع دارد که با جدی شدن تهدید جنگ اتمی شوروی و آمریکا، جهان را تا لبه‌ی نابودی پیش برد. هم‌وزن کردن این بحران جهانی با اندوه یک کشاورز کوبایی، همان دیدگاه اخلاقی مصالحه‌ناپذیری را نشان می‌دهد که خصوصیت شعرهای اجتماعی آی است.

یکی از واژه‌های کلیدی متن، cane است که معناهای متفاوتی دارد و بیشتر آنها به کار شعر می‌آید: عصا، ساقه، نی، نیشکر. هرچند در متن اصلی با توجه به اسم شعر، از همان ابتدا نیشکر به ذهن می‌آید، من سعی کردم این بازی زبانی را در ترجمه رو کنم. اما شاید ترکیب کلیدی‌‌تر، at ground level باشد. این ترکیبی تکنیکی است که در دنیای مهندسی و نظامی هم استفاده می‌شود، و وقتی ناگهان در شعر ظاهر می‌شود، از موقعیت آشنایی‌زدایی می‌کند: تا اینجای شعر، با شعری ساده طرف بودیم، اما با آمدن این ترکیب، هراس وارد روایت شعر می‌شود و این موقعیت را با هراس بحران موشکی در هم قفل می‌کند. از اینجا تا پیدا کردن جسد خوانیتا فقط یک برداشتن کارد بزرگ (که می‌شد به همان «ماشِته» هم ترجمه کرد احتمالا) و یک نیزار فاصله است. حالا ببینید ترجمه‌ی این ترکیب چه دردسری است. من ساده‌ترین معادل را برگزیدم، به این امید که ترکیب «سطح زمین» از زبان یک کشاورز، آن آشنایی‌زدایی را منتقل کند.

لحن این شعر برخلاف شعر قبل، به ضرورت سطح زبانی راوی‌اش، ساده و روزمره است و به همین خاطر ترجمه آزادتری می‌طلبید. مثلا در ابتدای بند دوم، سعی کردم سادگی شکننده‌ای که در متن اصلی وجود دارد (تکرار اسم زن، استفاده از یک صفت مفعولی به جای فعل، استفاده از اصطلاح ساده‌ای مثل like this یعنی «همین‌طوری») را با تغییر نحو جمله و کاستن از ریتم جمله نشان بدهم. در دو سطر آخر هم این سادگی لحن باعث شد که فعل مفرد استفاده کنم (به جای مثلا «بیشتر بخورید») و به جای ترجمه تحت‌اللفظی قید too، از ترجمه آزادتر نحوی و تکرار «بیشتر» استفاده کنم. ولی در سطر آخر، معادل سرراست‌تر جمله («هیچ‌وقت سیر نمی‌شوی») را کنار گذاشتم چون در مورد اندوه خوردن، فرقی هست بین سیر شدن و کفایت کردن. نیست؟

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات