اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 2 ارديبهشت ماه 1403
13 شوال 1445
2024-04-21
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 67
بازدید امروز: 1583
بازدید دیروز: 5184
بازدید این هفته: 1583
بازدید این ماه: 1583
بازدید کل: 14869674
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



از پرانتز تا پرواز

                              
                                   فروزان مقصودی




(از پرانتز تا پرواز)

نگاهی به رمان: 

#من درپرانتز

#فریبا_صدیقیم

#نشر_آفتاب

 

انسان ها ذاتا قصه گو هستند. آنها در تعاریفشان یا خاطره گویی ها معمولا دست به قصه گویی می زنند چرا که به قول "دیل کارنگی" انسان ها همواره کودکانی هستند که مشتاق قصه شنیدنند و حرف هایی که در قصه پیچیده شده باشند را بهتر می فهمند و جذبش می شوند. 

روایت یا به تعبیری قصه که در داستان یا هر اثر روایی، مثل نقاشی، موسیقی و... وجود دارد  آن چیزی است که مخاطب با آن ارتباط برقرار می کند. 

داستان ها بعنوان روایتی که ‌در ذهن نویسنده اتفاق می افتد، چه واقعی باشد و چه حاصل تخیل او، در ذهن مخاطب ادامه پیدا می کند و هر چقدر برای مخاطب جذابتر باشد باعث می شود تحلیل بهتری از آن داشته باشد.‌ روایت، وقتی که مورد توجه مخاطب قرار می گیرد، فاصله زمانی ماجرا را می شکند و باعث می شود زمان از گذشته به حال آمده و حس همذات پنداری بیشتر شود و لذتی که از خواندن می برد صد چندان زیرا مشتاق است تا خود را در آن ماجرا ببیند. 

"رولان بارت" در کتاب "لذت متن" می گوید:

"اشتیاق شدید ما به دانستن وادارمان می کند که برخی بندها را جا انداخته یا با شتاب از آن ها بگذریم (چون پیش بینی می کنیم که «ملال آور» خواهند بود) تا هرچه سریع تر به بخش های پرکشش ماجرا برسیم (آن ها که همیشه بخش بندی کننده ی ماجرا هستند؛ حل معما، کشف سرنوشت، هرچه هم دیریاب باشد مهم نیست)، ما جسورانه از توصیف ها، توضیح ها، تحلیل ها و گفت و گوها چشم می پوشیم (کسی شاهد رفتار ما نیست)."

بهمین دلیل، آنچه "من در پرانتز" را خواندنی می کند، لذتی ست که برای کشف و حدس اتفاقات در اختیار مخاطب قرار می دهد. این لذت از اولین صفحات خواننده را ترغیب به خواندن می کند و قبل از هر چیز موضوع روایت است که خواننده را مشتاق خواندن می کند.‌ 

موضوع "من در پرانتز" موضوع تازه ای نیست. داستانهای زیادی از تنهایی فرزند بعد از مرگ مادر، مرگ پدر، از دست دادن خانواده و خیلی از دست دادن های دیگر هست. انسانهایی که طعم تلخ تجاربی سخت را چشیده و گاه به مسیرهای هولناکی پرتاب شده اند و گاهی برعکس، اما همین قصه تکراری که مخاطب در حافظه خود مواردی برای تطابق و مقایسه از آن دارد دلیلی می شود برای اینکه با متن همراه شود تا به مقایسه بپردازد. این کنجکاوی مخاطب زمانی که با زبان روان و ساده نویسنده در طی صفحات آشنا می شود، بیشتر شده و باعث می شود با تلاطم و ناپایداری های احساسی و رفتاری راوی همراه شود.

داستان در سه مقطع زمانی از زندگی راوی، روایت می شود. سنین نوجوانی، جوانی و راوی بعد از مهاجرت که در هر دوره با مشکلاتی دست به گریبان بوده است.

با اینکه داستان در ژانر رمان است اما ساختار داستان کوتاه در هر فصل رمان مشاهده می شود. جزئی نگری و ریز بینی های راوی این فرصت را به مخاطب می دهد که صحنه ها را بطور مجسم درک و ثبت کند. هر چند در نیمه دوم داستان کمتر شاهد این ریزبینی هستیم.

بد نیست اشاره ای داشته باشم به داستان های کلاسیک که معمولا بر پایه سه بخش استوار است. ماجرا، شخص کنش گر و واکنش، که شخصیتی با بار منفی یا بار مثبت به طرف منفی در آنها بوده که فرد کنش گر است و قهرمان داستان در برابرش قرار گرفته و با رویارویی با آن و پیروزی قهرمان، روایت به فرجام رسیده است. باید گفت  که در داستان" من در پرانتز" نیز نویسنده تا حدودی از آن پیروی کرده است. در سنین نوجوانی و جوانی راوی، همواره شخصیت پدر را داریم که بعنوان شخصیت منفی، با حضور داده هایی به نام ماجرا، وجود داشته است که ضد قهرمان بوده و در مقابلش راویست، دختری  با خواست ها و تمایلات یک نوجوان. او بعنوان یک قهرمان، تا زمانی که از طرف پدر کنشی بنام منع یا تعیین تکلیف و محدودیت وجود دارد دست به واکنش میزند اما بر خلاف شخصیت قهرمان در داستان های کلاسیک، قادر به رویارویی و مقابله با پدر نیست پس با شکنجه خود و تبدیل آزار روحی به درد جسمی واکنش نشان داده که  باعث آشنایی راوی با خود می شود. 

این سه ضلع، ماجرا، کنش گر و واکنش، قرار است در طول روایت ادامه پیدا کند اما می بینیم که بعد از مهاجرت، شخصیت پدر بطور کامل حذف می شود. حال چه کسی جای فرد کنش گر را در روایت خواهد گرفت؟

مخاطب با ورود مانی به ماجرا و حضور او در زندگی راوی، منتظر عمل او و در نهایت واکنش راویست اما در عمل چنین اتفاقی نمی افتد. رفتار مانی همچون پدر نیست و راوی که معمولا در دنیایی بسته و محدود بوده و مرتب نهی شده و بهمین دلیل دست به اعتراضی درونی و واکنش زده است حال با دنیایی آزاد و بدون محدودیت دلیلی برای واکنش ندارد و برای همین بعد از مهاجرت راوی، داستان دچار رکود می شود. نویسنده می خواهد این رکود از بین برود. دست به کار می شود و با ماجراهای عاشقانه می خواهد این خلا را پر کند.

 

اما با بودن شخصیت مانی که فاقد نیروی محرکه ای است  برای اینکه رفتار یا واکنشی را از راوی شاهد باشیم، تاثیری ندارد.

"من در پرانتز" پس از این به تعریف روابط عاشقانه مانی و راوی و کشدار کردن آن می پردازد تا لذتی که راوی می برد را با طولانی کردن آن برای مخاطب ملموس کند. روابطی که گاه کسالت بار است و بقول رولان بارت؛ مخاطب از توصیفات، تعریفات و دیالوگها می گذرد تا به ماجرا برسد. اما روایت با تعاریف راوی ادامه می یابد.

مخاطب اما منتظر است. او در فصل هایی از داستان، با نوع تفکر و نگاه پدر آشنا شده است. هر چند فصل یکبار خوانده  و اتفاق خاصی را نه تنها از دید راوی بلکه از نگاه پدر راوی هم شاهد بوده و منتظر است تا دیدگاه مانی یا برزو را در مورد راوی یا ماجرا بداند اما چنین اتفاقی نمی افتد. آیا نویسنده به عمد از این موضوع صرف نظر کرده است؟ آیا موضوعی از مخاطب پنهان مانده است یا نویسنده که راحت در جایگاه پدر می اندیشیده است بعنوان یک والد، از اندیشه در تفکر یک مرد در جایگاه مانی، ناتوان بوده است؟ آیا این موضوع نقطه ضعفی برای "من در پرانتز" است؟ آیا مانی که مخاطب می فهمد بجز رابطه با راوی با افراد دیگری هم در ارتباط بوده، حرفی برای گفتن نداشته است؟ این بعنوان نقطه ابهامی ست که رمان نمی تواند به آن پاسخ دهد و تفکر پدر، مانی، برزو در این بازه زمانی برای مخاطب مشخص نیست تا نوع عملکرد آنها را مورد تحلیل قرار دهد. 

حال که راوی عملکرد خاصی ندارد و همه چیز به رکود نسبی رسیده باید اتفاقی بیفتد و پایان را رقم بزند. در "من در پرانتز" مخاطب که نفسش با لحظات اضطراب راوی به شماره افتاده منتظر است تا عاقبتی که در فصل های پایانی اشاراتی به آن شده را به عینه ببیند. راوی که در میانه های هر اتفاق خطی از اتفاق بعدی را می گوید و مثل شهرزاد قصه گو، مخاطب را به ماجرای بعدی امید می دهد تا او را مثل شاه در دستانش نگهداشته و تضمین زنده ماندن خود کند، مجبور است کاری کند. می بینیم که دنا، بعنوان شاگرد وارد می شود. ماجراهایی رقم می خورد که جاندار نیستند و صرفا مخاطب را به پایان هدایت می کنند. حالا راوی بعنوان معلم، موظف به راهنمایی دنا می شود و مجبور می شود تا نگاهی به خود بیاندازد. دنا آینه ای می شود برای اینکه راوی خود را بهتر ببیند و ابتدا رفتار خود را تصحیح کند. قدم ها به سرعت برداشته می شوند و داستان ریتم تندی می گیرد.  برای استقلال ابتدا لازم است دو پرانتزی که شبیه چوب زیر بغل او را می کشیده اند کنار بزند. مانی می رود، وضع درس خواندنش روبراه می شود و شغلی پیدا می کند و اولین قدم برای تنها تصمیم گرفتن را با جواب نه دادن به پدر دنا برمی دارد و پایانی سرخوشی آور برای راوی و لذت بخش برای مخاطب را رقم می زند.

باید گفت"من در پرانتز" سرنوشت انسانی است که در یک پرانتز معنایش کرده اند. فرهنگ، تربیت، تحصیل، روش زندگی، نوع دوستان، نوع روابط، محدوده روابط و همه پرانتزهایی که برایش معنا شده اند نه خود معنایی داشته باشند. گرچه تعدادی از اتفاقات و اشخاص رها می شوند و نقششان نیمه کاره می ماند مثل مانکن اما زبان ساده و روان، توصیفات زیبایی که از ذهن راوی بیان می شوند، لحن های متفاوت و مناسب با شخصیت های رمان همچنین ایجاد حس همذات پنداری قوی و ماجراهایی که در دل ماجرای قبلی شروعشان کلیک می خورد و هزار و یکشب را در ذهن تداعی می کند، باعث می شود بگوییم" فریبا صدیقیم" در " من در پرانتز" خوب عمل کرده و در جذب مخاطب موفق بوده است.

یکم، اردیبهشت ۱۴۰۰

#فروزان_مقصودی

 

 






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات