شعر_شناسی_شناختی_عصبی
شاعرانگی
شناختی
تالیف
و ترجمه
سعید_جهانپولاد
بررسی
روش ها و مدل های نظری مبانی عصبی شناسی
شناختی عاطفی
در
ادراک شعر و شاعرانگی با ملاحظات آرتور جاکوبس
خلاصه
مقاله
سنت طولانی تحقیقاتی بلاغت شناسی
کلاسیک ، زیبایی شناسی و نظری شاعرانه ، مبانی نظری فرمالیسم و ساختارگرایی ، و
همچنین دیدگاه های فعلی در شعر شناسی شناختی (عصبی) جنبه های ساختاری و عملکردی ادراک ادبیات را مورد بررسی قرار داده
است. با وجود ادبیات فراوان منتشر شده در
مجلات تخصصی مانند Poetics ،
هنوز اطلاعات کمی درباره نحوه پردازش و ایجاد متون ادبی و شاعرانه توسط مغز انسان
در دسترس است. با این حال ، چنین تحرکات
شناختی ممکن است برای نشان دادن پیچیدگی هایی که مغز ما
جهان
را در داخل و اطراف ما ایجاد می کند ، بهتر از ژانرهای دیگر باشد ، زیرا ذهن و زبان ، موسیقی و تصویر را به روشنی و قابل کنترل ، ودر بیشتر موارد با یک بازی چند
جانبه احساس و التذاذ از نظر دریافت و واکنش خواندن و
خوانشگری به شکلی از وحدت و انسجام می کشاند (Schrott and Jacobs، 2011). در این مقاله ، من روشها و مدلهایی را برای بررسی مبانی عصبی و
شناختی- عاطفی خواندن و خوانش ادبی همراه با نتایج مربوط به مطالعات در زمینه
شاعرانه ، پردازش متن ، احساسات وعواطف یا عصب شناسی ، و چالش های کنونی و چشم
اندازهای آینده را ترسیم می کنم.
این
گفته آیزر برای ما راهگشا ست
" بنابراین ،
ارزش زیبایی مانند باد است - ما از وجود آن فقط از طریق تأثیرات آن اطلاع داریم (ایزر
، 1976)"
شعرشناسی_شناختی_عصبی
عصب_شناختی_ذهن_زبان
و شاعرانگی
وقتی روس ها شعر پوشکین "Ja vas ljubil" (ترجمه انگلیسی: دوستت دارم ) یاشعر هولدرین
"Hälfte des Lebens" آلمانی ها (ترجمه انگلیسی:
نیمی از عمر) را می خوانند ، و یا ما ایرانی ها غزلی از حافظ و یا شعری از نیمایوشیج و .. می خوانیم ، مغز آنان
و ما واکنشهای معجزه آسای را به فعالیت وا می دارد و کنش و ری اکشنی بر پایه عصب شناختی صداها
و تصاویر و گراف های از احساسات و افکار
کم و بیش آگاهانه که از واج ها ، هجاها ،
ترتیب بین کلمات ، قافیه ها ، ریتم ها
می سازد که اغلب اوقات از تجربه ذهنی خواننده و یا خوانشگر و پاداش التذاذ
دهنده مغز آنان و ما در نتیجه خواندن از زیبایی ها و هارمونی در ذهن و عاطفه و
احساساتمان سرچشمه می گیرد. محققان
علاقمند به شاعرانگی و ادبیات به طور کلی می توانند از روشهای عصب شناسی شناختی
کلامی در حال رشد ،برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد این فرایند معجزه آسای ایجاد
کننده التذاذ و زایش و ادراک مفاهیم و معنا ها در مغز و ذهن و بدن به دریافت تازه تری از عناصر زبان گفتار نویسی رسمی و غیر رسمی در نوشتاری و
مکتوب و حتا شفاهی در شعر و ادبیات
استفاده کنند ، درواقع آنها با چالش های
نظری و روش شناختی جدی تری روبرو هستند. برای درک بهتر این چالش ها خواننده و یا
شنونده که شعر وآهنگ " مرو با میل به آغوش خواب خوش امشب
مرو
مطلیع و به میل در آن خواب خوش امشب
پیری
باید بدرخشد و
شعله بیافروزد در پایان روز
بخروش،
بخروش بر مرگ نور
.....
دیلن
توماس
" دیلن توماس را
که در مواجه با مرگ پدرش سروده شده را گوش
داده یا خوانده است ، تردید چندانی ندارد که
مو به تنش سیخ می شود و وجد و
اندوه توآمان بر او مستولی می شود ،
چنانکه وقتی به استقبال شعری از امیلی دیکنسون
و یا رابرت گریوز می رود نتیجه چنین می شود
، و با خواندن شعر " هست شب
"
هست
شب
یک
شب دم کرده و خاک
رنگ
و رخ باخته است
هست
شب
همچو
ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
.....
نیما
یوشیج
و
یا
" ری رای
"
ری
را ...ری را صدا می آید امشب
از
پشت کاچ که بندآب
تصویری
از خراب در چشم می کشاند
گویا
کسی ست که می خواند
در
این شب سیاه
......
نیما
یوشیج
یا " آی آدمها "
آی
آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک
نفر در آب دارد می سپارد جان
یک
نفر دارد که دست و پای دائم می زند
......
نیمایوشیج
به واقع عضلاتمان شل می شوند ، در
حالی که ذهن امان می تواند تمرکز کند. بین شادمانی و غم و درد ناشی از زنگ این کلمات
، بین خنده و اشک و رنج ، بین وجد و اندوه و استیصال و
اینجا و در این حالت باید عمیق تر نفس کشید، چراکه احساس خفگی در پیرامونت را حس میکنی که درحال گسترده شدن است ، از رنج و درد و استیصالی که مشترکات انسانی هست
و تفاوتی نمیکند که از چه جغرافیا و زیست فرهنگی باشی درد درد است از هر طرف که بخوانی درد است ، نویسنده فرانسوی ریموند روسل این حالت حسی را
با یک مستی لایعقل و کالریج شاعر و منتقد
انگلیسی آنرا با تأثیر چند لیوان مشروب در
یک گفتگوی مباحثه ای مقایسه کرده اند (Schrott and Jacobs، 2011؛ p. 375).
دو منتقددیگری بنام های ترنر و پی پال
(1983) در این مورد می گویند"احساس خوشایندی از تناسب دو حالت
متناقض و اجتناب ناپذیری حسی که بخشی از التذاذ شعر است و برای بخش دیگری که تسکین
حافظه است و برای تقویت قوای حافظه مفید است " برای ما ایرانی
ها با سنت ادبی و شفاهی تاریخ دار و استبداد فرهنگی و سلطه زبانی خودکامه ، حالتی
چنین انسان مستاصلی بین چند حس باقی می ماند ، خاصه که نیما خود گفته ، "شعر
من ، مایه رنج من است " آی آدمها که
در ساحل نشسته شاد و خندانید " به
نظر اوج این استیصال و درماندگی ست ، اما همزمان و در عین واقع نیز این اشعار به
ما التذاذ و احساسات توامانی از خشم و شعف ، نا امیدی و آرزومندی و اشگ و لبخند و
شادی و اندوه ژرف را در ما و مغز و لایه های دیگر وجودمان به موازات محیط و مکانیت
و فضای ما انعکاس می دهد در واقع این مطالعات
به رغم این شهادت های قانع کننده
از اثرات مفید زبان شعری در حالتها و تناسب حسها و عواطف خبر می دهد ، کتابخانه های ما پر از کتاب در
مورد این حواس وشرح و توضیحات ریشه های قدیمی معنی کردن شعر و تفاسیر آن و مفید بودن آن برای اهداف کاربردی بسیاری هست
اما
ما
در مورد آنچه در مغز انسانها و خوانندگان در هنگام خواندن متون شاعرانه یا ادبی می
گذرد چه بسیار کم می دانیم ، اما مطالعات
عصب شناسی شناختی یک مطالعه علوم شناختی بینا
رشته ایی نوین از علوم و ژانرهای تخصصی از روانشناسی شناختی تا زبان شناسی شناختی تا ادبیات شناسی شناختی و
گستره ای نامحدود در علوم ژنتیک و بیولوژیکی و اکو ...دارد که فرآیند مطالعه عصب شناسی شناختی کلامی و ادبیاتی
را به فاز جدیدی در میان رشته ایی بودن این
مطالعات سوق می دهد (نک: Ferstl ،
2010 ؛ مارس ، 2011).
این
امر بر خلاف اهمیت عمومی روشی است غیر قابل انکار برای مطالعه در ساحت های متنوع از مراسم و مناسک ذکرخوانی مذهبی ، مناظرات اجتماعی و اقتصادی یا فرایند آموزش دهی
که تقریباً در همه سنت های با سواد فرهنگی در جهت اشکال متنوع و بازی کلام در شعر که قابل بررسی است (ترنر و پی پال ، 1983) اغلب این بازی کلامی و زبانی - برای آموزش سخن گفتن و خواندن ، نوشتن یا حتا شمارش ، رویاپردازی یا حتا
دلداری دادن و تسکین دادن اندوه و حتا
دامنه وسیع تری در بیزینس فروش کتاب ، موسیقی و سایر محصولات مصرفی و فرهنگی یا ایده های سیاسی در تبلیغات مورد استفاده
قرار می گیرد (جاکوبس و کیندر ، 2015).
علاوه بر این ، به نظر می رسد شعر متریکی شده مثلا در غزل های شکسیپر و یا
غزلیات سعدی یا حافظ و در شعرهای موزون و قافیه دار که از خصائص پروسودیکی و متریکی
در واج ها و هجاها بهره می برد یک روش
و یک تکنیک ایده آل برای تحریک و
ایجاد حساسیت در سیستم پاداش دهی درون زای مغز انسان هست ، که باعث تقویت قوای یکپارچه
سازی ذهن ما می شود (ترنر و پی پال ، 1983)سرانجام ، ممکن است شعر برای نشان دادن
فشرده سازی پیچیدگیهای مغزی ما که جهان را
در درون و پیرامون ما تبیین می کند ، مناسب باشد و اندیشه ، زبان ، موسیقی و تصاویر
را با بازی کلامی و حسی و یا واکنشهای شیمیایی درون مغزی، توآمان التذاذ بخشی و احساسات و عواطف چندپاره را به فاز یکپارچه سازی و وحدت برساند این را می شود در نظریات زیست تکامل متنی جویا شد اما روش عصب شناسی شناختی ادبی راه دیگری
را پیشنهاد می دهد زبان شاعرانه با دستگاه
عاطفی و شناختی ما به گونه ای بازی می کند که بررسی مطالعات تجربی عصب شناسی شناختی
را تسهیل می کند و با فهرست ابزارها و عناصر رسمی سبک شناسی و "جلوه های اندیشگی"
( مثلا چندجمله ای های پارادوکسی ، کنایه آمیز
، که اطناب کلامی و متناقض نمایی و
ابهام زایی را در بر می گیرد ) تا حدی ذاتی
/ ادراکی وعاطفی است که جلوه های اندیشگی را منعکس می کند ، خود را به نمایش می
گذارد و #طرحوارههای_شناختی و پیش بینی های
روشنی در مورد چگونگی( عملکرد مکانی مغز و انتقال عصبی آن را ) که اینگونه محرک های
شفاهی را سامان می دهد می توان یافت ، به طور مثال در قیاس با محرک های ایجاد
کننده توهمات بصری (Schrott and Jacobs،
2011) یا مبنای احساسی و ساماندهی احساسی (Jacobs et al.،
2015) ) با این ملاحظات مطالعاتی که
"تجارب خواندن ما را که برای
مغز انسان کاملاً طراحی شده به ما ارائه می دهد" (ترنر و پی پال ، 1983).
علاوه بر این ، شعر را می توان به
طور کلی در دو رویکرد بیانی و زبانی به روش مربوط به بیانی یعنی برانگیختن معنی و
احساسات و یا خود تفکر و اندیشه بر مبنای
زبان که جزو تغییر در نگرش اپیسته مولوژی و معرفت شناختی و هستی شناختی زبان
هست که بسیار تأثیرگذار در هر دو رویکرد
به زبان و بیان هست مورد مطالعه عصب شناختی
ادبی قرار داد و ادراک کرد( لوئدویگ و
همکاران ، 2014) در حالی که در رویکرد نخست عمیقا در سطح زیبایی شناختی و ادراکی
در حوزه های گفتار و صدا و صوت ریشه دارد (Schrott و
Jacobs ،
2011). به عنوان مثال ، این امر با تأکید بر واحدهای آوایی مانند هجا یا واج ها
از طریق ابزارهای سبک مختلف ، مانند آناوموپیای " نام آواها یا صوت واژه ها ، جلوه های از شباهت به خود و موازی سازی ها به
عنوان قافیه ، متر یا متضاد آنها ، آشکار میکند (Waugh، 1980). به عنوان مثال ، در
"Ein Gleiches" در شعر معروف گوته ، کیفیت آناوموپایی " نام آواها
و صوت واژه کلمه "Hauch" (h، ch) در صدای قافیه (ch) منعکس می شود
و کنار هم قرار دادن هر دو یک معنای ثانویه عاطفی ایجاد می کند که بر معنای واژگانی
اضافه شده است
" و زندگی اتان نیز مانند نسیمی از پس باد است
که
به همین سادگی از دست می رود
»(Neuhäuser، 1991؛
Aryani et al.، 2015)
در
بسط و گسترش حالات نیز اشاره به شعر نیما یوشیج
" می تراود مهتاب .."
خالی از لطف نیست ، کیفیت و حالت حسی و
عاطفی
"نگران ،
با
من استاده سحر"
صبح
می خواهد از من
که
از مبارک دم او
آورم
این قوم به جان باخته را بلکه خبر
نگران با من استاده سحر ، دکتر حقوقی
زنده یاد می گفت ، نگران با من استاده سحر
("آدم نگران
نمی نشیند ، بلکه می ایستد" و روی پایش پا به پا می شود این حالت نگرانی شاعر
و فعل استادن و سحرگاه که فراز آمده چنین حالتی حسی را نمایان می کند)
در رویکرد دوم زبانی شعر که زبان ابزار و وسیله بیان نیست
بلکه به واقع خود اندیشه و مرجع اندیشگی و
شاعرانگی می شود، نه تنها بازنمایی و بیان
حسها و عواطف از زنجیره کلمات استنتاج می شود بلکه خود اندیشه و تفکرشاعرانه از
خلال برجستگی زبانی در تولید حجم متکثری از چیزها و ابژه ها و سوژه ها در این بازی
زبانی و ذهنی خود را با موسیقی ، با تصاویر چند وجهی ، با خود جلوه های تفکر
شاعرانه و آنسوی دیگر واقعیت و ذهنیت توامان میکند که در روش شناختی عصب شناسی
شناختی بر اتمسفر واج ها و آواها در شنیداری شدن و دیداری شدن شعر زبانی و پسا زبانی خود را برجستگی می بخشد
مثلا
در شعر " دف " دکتر براهنی
صدای
دف .. فعل دفیدن ...فعل بدف .. دفدف دف است ... سیاره های دف
و
یا شعر " دق که ندانی که چیست گرفتم / دق که ندانی خانم زیبا "
بر
چنین رویکرد عصب شناسی شناختی و اتمسفر
زبانیت به رستاخیز آواها می انجامد که چند
حس و چند جور عاطفه و نیز توامان جلوه های ذخیره ای دانش خواننده را و جلوه های
اندیشگی شاعرانه و حواس بصری ما را
به یکباره به واکنش عصب شناختی دعوت می کند ، این دو اصل عمده در ژانر شاعرانه ، یعنی
برجستگی ویژگی های صوتی و معانی تأثیرگذار کم و بیش با ظرافت بیان شده یا درک شده
، بسیاری از موضوعات تحقیقاتی را برای دیدگاه شعر شناسی شناختی عصبی ارائه می دهد
با تمرکز بر متون مکتوب ، می
توان به بررسی وضعیت هنر شاعرانگی های عصب
شناختی یعنی - در یک مفهوم وسیع تر - به
مطالعه و بررسی تجربی چند رشته ای و نظریه پردازی بینا رشته ای در مورد دریافت ادبیات
(شاعرانگی) از طریق چشم یا گوش ، از جمله زیرساخت های عصبی آن و گنجاندن روشها و مدلهایی برای بررسی فرآیندهای
عصبی- شناختی مرتبط با پردازش و تجربه متون ادبی همان چیزی را ادراک کرد که اساساً آن را از شعر شناسی تا "شاعرانگی شناختی" متمایز کند ، همانطور که توسط Tsur (1983 ، 1992 ؛ Stockwe، 2007
) یا از سایر رویکردهای
تجربی و نظری مهم در پذیرش ادبیات ( البته
استفاده از روش های شناخت شناختی عصبی محدودیت های خاصی را تحمیل می کند که توسط
مطالعات "شاعرانه شناختی" برطرف نمی شوند و ممکن است به دلیل اعتبار یا
کلیت اکولوژیکی و زیست فرهنگی متون مورد
اعتراض قرار گیرند ، من بعداً خطرات و مزایای این دیدگاه روش شناختی را در متون
مکتوب فارسی و جهانی نیز ارائه خواهم داد ،
بخش
نخست ادامه دارد ...
سعیدجهانپولاد
۱۴۰۰