اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 5 ارديبهشت ماه 1403
16 شوال 1445
2024-04-24
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 82
بازدید امروز: 6356
بازدید دیروز: 3017
بازدید این هفته: 22320
بازدید این ماه: 22320
بازدید کل: 14890411
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



شعر_شناسی_شناختی_عصبی

                                   
                                           سعید جهانپولاد


شعر_شناسی_شناختی_عصبی

شاعرانگی شناختی

تالیف و ترجمه

سعید_جهانپولاد

 

بررسی روش ها و مدل های نظری  مبانی عصبی شناسی شناختی عاطفی

در ادراک  شعر و شاعرانگی با ملاحظات  آرتور جاکوبس

 

خلاصه مقاله

 سنت طولانی تحقیقاتی بلاغت شناسی کلاسیک ، زیبایی شناسی و نظری شاعرانه ، مبانی نظری فرمالیسم و ساختارگرایی ، و همچنین دیدگاه های فعلی در شعر شناسی شناختی (عصبی) جنبه های ساختاری و عملکردی  ادراک ادبیات را مورد بررسی قرار داده است.  با وجود ادبیات فراوان منتشر شده در مجلات تخصصی مانند Poetics ، هنوز اطلاعات کمی درباره نحوه پردازش و ایجاد متون ادبی و شاعرانه توسط مغز انسان در دسترس است.  با این حال ، چنین تحرکات شناختی ممکن است برای نشان دادن پیچیدگی هایی که مغز ما

جهان را در داخل و اطراف ما ایجاد می کند ، بهتر از ژانرهای دیگر باشد ، زیرا  ذهن و زبان ، موسیقی و تصویر را به روشنی  و قابل کنترل ، ودر بیشتر موارد با یک بازی چند جانبه  احساس  و التذاذ از نظر دریافت و واکنش خواندن و خوانشگری به شکلی از  وحدت و انسجام می کشاند   (Schrott and Jacobs، 2011).  در این مقاله ، من روشها و مدلهایی را برای بررسی مبانی عصبی و شناختی- عاطفی خواندن و خوانش ادبی همراه با نتایج مربوط به مطالعات در زمینه شاعرانه ، پردازش متن ، احساسات وعواطف یا عصب شناسی ، و چالش های کنونی و چشم اندازهای آینده را ترسیم می کنم.

این گفته آیزر برای ما راهگشا ست

" بنابراین ، ارزش زیبایی مانند باد است - ما از وجود آن فقط از طریق تأثیرات آن اطلاع داریم (ایزر ، 1976)"

 

 شعرشناسی_شناختی_عصبی

عصب_شناختی_ذهن_زبان و شاعرانگی

 

 وقتی روس ها شعر پوشکین "Ja vas ljubil" (ترجمه انگلیسی:  دوستت دارم ) یاشعر هولدرین "Hälfte des Lebens" آلمانی ها (ترجمه انگلیسی: نیمی از عمر) را می خوانند ، و یا ما ایرانی ها غزلی از حافظ و یا شعری از نیمایوشیج  و .. می خوانیم  ، مغز آنان  و ما واکنشهای معجزه آسای را به فعالیت وا می دارد  و کنش و ری اکشنی بر پایه عصب شناختی صداها و  تصاویر و گراف های از احساسات و افکار کم و بیش آگاهانه که از واج ها ، هجاها ،  ترتیب بین کلمات ، قافیه ها ، ریتم ها  می سازد که اغلب اوقات از تجربه ذهنی خواننده و یا خوانشگر و پاداش التذاذ دهنده مغز آنان  و ما در نتیجه خواندن  از زیبایی ها و هارمونی در ذهن و عاطفه و احساساتمان سرچشمه می گیرد.  محققان علاقمند به شاعرانگی و ادبیات به طور کلی می توانند از روشهای عصب شناسی شناختی کلامی  در حال رشد ،برای دریافت  اطلاعات بیشتر در مورد این فرایند معجزه آسای ایجاد کننده التذاذ و زایش و ادراک مفاهیم و معنا ها در مغز و ذهن و بدن   به دریافت تازه تری از عناصر  زبان گفتار نویسی رسمی و غیر رسمی در نوشتاری و مکتوب  و حتا شفاهی در شعر و ادبیات استفاده کنند ، درواقع  آنها با چالش های نظری و روش شناختی جدی تری روبرو هستند. برای درک بهتر این چالش ها خواننده و یا شنونده که  شعر وآهنگ " مرو با میل  به آغوش خواب خوش امشب

مرو مطلیع  و به میل در آن خواب خوش امشب

پیری باید بدرخشد و

 شعله بیافروزد در پایان روز

بخروش، بخروش بر مرگ نور

.....

دیلن توماس

 " دیلن توماس را که در مواجه با مرگ پدرش سروده شده را  گوش داده یا خوانده است ، تردید چندانی ندارد که  مو به تنش سیخ می شود  و وجد و اندوه توآمان بر او مستولی می شود  ، چنانکه  وقتی به استقبال شعری از امیلی دیکنسون و یا رابرت گریوز می رود  نتیجه چنین می شود ،  و با خواندن شعر " هست شب "

هست شب

یک شب دم کرده و خاک

رنگ و رخ باخته است

هست شب

همچو ورم کرده  تنی گرم در استاده هوا

 

.....

نیما یوشیج

و یا

" ری رای "

ری را ...ری را  صدا می آید امشب

از پشت کاچ که بندآب

تصویری از خراب در چشم می کشاند

گویا کسی ست که می خواند

در این شب سیاه

.....‌.

 

نیما یوشیج

 

 

 یا " آی آدمها "

 

آی آدمها  که در ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

 

......

 

 نیمایوشیج

 

 به واقع عضلاتمان شل می شوند ، در حالی که ذهن امان می تواند تمرکز کند.  بین  شادمانی و غم و درد ناشی از زنگ این کلمات ،   بین خنده و اشک  و رنج ، بین وجد و اندوه  و استیصال و  اینجا و در این حالت باید عمیق تر نفس کشید، چراکه احساس خفگی در پیرامونت  را حس میکنی که درحال گسترده شدن است ،  از رنج و درد و استیصالی که مشترکات انسانی هست و تفاوتی نمیکند که از چه جغرافیا و زیست فرهنگی باشی درد درد است  از هر طرف که بخوانی درد است ،  نویسنده فرانسوی ریموند روسل این حالت حسی را با یک مستی لایعقل  و کالریج شاعر و منتقد انگلیسی  آنرا با تأثیر چند لیوان مشروب در یک  گفتگوی مباحثه ای مقایسه کرده اند  (Schrott and Jacobs، 2011؛ p. 375).   دو منتقددیگری بنام های ترنر  و پی پال   (1983) در این  مورد  می گویند"احساس خوشایندی از تناسب دو حالت متناقض و اجتناب ناپذیری حسی که بخشی از التذاذ شعر است و برای بخش دیگری که تسکین حافظه  است و برای  تقویت قوای حافظه مفید است " برای ما ایرانی ها با سنت ادبی و شفاهی تاریخ دار و استبداد فرهنگی و سلطه زبانی خودکامه ، حالتی چنین انسان مستاصلی بین چند حس باقی می ماند ، خاصه که نیما خود گفته ، "شعر من ، مایه رنج من است "  آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید  " به نظر اوج این استیصال و درماندگی ست ، اما همزمان و در عین واقع نیز این اشعار به ما التذاذ و احساسات توامانی از خشم و شعف ، نا امیدی و آرزومندی و اشگ و لبخند و شادی و اندوه ژرف را در ما و مغز و لایه های دیگر وجودمان به موازات محیط و مکانیت و فضای ما  انعکاس می دهد  در واقع این مطالعات

 به رغم این شهادت های قانع کننده از اثرات مفید زبان شعری  در حالتها  و تناسب حسها و عواطف  خبر می دهد ، کتابخانه های ما پر از کتاب در مورد این حواس وشرح و توضیحات ریشه های قدیمی معنی کردن شعر و تفاسیر آن  و مفید بودن آن برای اهداف کاربردی بسیاری هست اما 

ما در مورد آنچه در مغز انسانها و خوانندگان در هنگام خواندن متون شاعرانه یا ادبی می گذرد  چه بسیار کم می دانیم ، اما مطالعات عصب شناسی شناختی  یک مطالعه علوم شناختی بینا رشته ایی نوین از علوم و ژانرهای تخصصی از روانشناسی شناختی تا  زبان شناسی شناختی تا ادبیات شناسی شناختی و گستره ای نامحدود در علوم ژنتیک و بیولوژیکی و اکو ...دارد  که فرآیند مطالعه عصب شناسی شناختی کلامی و ادبیاتی را به فاز  جدیدی در میان رشته ایی بودن این مطالعات سوق می دهد  (نک: Ferstl ، 2010 ؛ مارس ، 2011).

 

این امر بر خلاف اهمیت عمومی روشی است غیر قابل انکار برای مطالعه  در ساحت های متنوع از مراسم  و مناسک ذکرخوانی مذهبی ،  مناظرات اجتماعی و اقتصادی یا فرایند آموزش دهی که تقریباً در همه سنت های با سواد فرهنگی در جهت اشکال متنوع و  بازی کلام در شعر که  قابل بررسی است  (ترنر و پی پال ، 1983)  اغلب این بازی کلامی و زبانی  - برای آموزش سخن گفتن و  خواندن ، نوشتن یا حتا شمارش ، رویاپردازی  یا  حتا دلداری دادن و تسکین دادن اندوه   و حتا دامنه وسیع تری در بیزینس فروش کتاب ، موسیقی و سایر محصولات مصرفی و فرهنگی  یا ایده های سیاسی در تبلیغات مورد استفاده قرار می گیرد (جاکوبس و کیندر ، 2015).  علاوه بر این ، به نظر می رسد شعر متریکی شده مثلا در غزل های شکسیپر و یا غزلیات سعدی یا حافظ و در شعرهای موزون و قافیه دار که از خصائص پروسودیکی و متریکی در واج ها و هجاها بهره می برد یک روش  و    یک تکنیک ایده آل برای تحریک و ایجاد حساسیت در سیستم پاداش دهی درون زای مغز انسان هست ، که باعث تقویت قوای یکپارچه سازی ذهن ما می شود (ترنر و پی پال ، 1983)سرانجام ، ممکن است شعر برای نشان دادن فشرده سازی پیچیدگیهای مغزی ما  که جهان را در درون و پیرامون ما تبیین می کند ، مناسب باشد و اندیشه ، زبان ، موسیقی و تصاویر را با بازی کلامی و حسی و یا واکنشهای شیمیایی درون مغزی، توآمان التذاذ بخشی  و احساسات و عواطف چندپاره را  به فاز یکپارچه سازی و وحدت برساند  این را می شود در نظریات زیست تکامل متنی  جویا شد اما روش عصب شناسی شناختی ادبی راه دیگری را پیشنهاد می دهد  زبان شاعرانه با دستگاه عاطفی و شناختی ما به گونه ای بازی می کند که بررسی مطالعات تجربی عصب شناسی شناختی را تسهیل می کند و با فهرست ابزارها و عناصر رسمی سبک شناسی و "جلوه های اندیشگی" ( مثلا چندجمله ای های پارادوکسی ، کنایه آمیز  ، که اطناب کلامی و متناقض نمایی  و ابهام زایی را در بر می گیرد )  تا حدی ذاتی / ادراکی وعاطفی است که جلوه های اندیشگی را منعکس می کند ، خود را به نمایش می گذارد  و #طرحوارههای_شناختی و پیش بینی های روشنی در مورد چگونگی( عملکرد مکانی مغز و انتقال عصبی آن را ) که اینگونه محرک های شفاهی را سامان می دهد می توان یافت ، به طور مثال در قیاس با محرک های ایجاد کننده توهمات بصری (Schrott and Jacobs، 2011) یا مبنای احساسی و ساماندهی احساسی  (Jacobs et al.، 2015)  ) با این ملاحظات مطالعاتی که  "تجارب خواندن  ما را که برای مغز انسان کاملاً طراحی شده به ما ارائه می دهد" (ترنر و پی پال ، 1983).

 علاوه بر این ، شعر را می توان به طور کلی در دو رویکرد بیانی و زبانی به روش مربوط به بیانی یعنی برانگیختن معنی و احساسات  و یا خود تفکر و اندیشه بر مبنای زبان که جزو تغییر در نگرش اپیسته مولوژی و معرفت شناختی و هستی شناختی زبان هست  که بسیار تأثیرگذار در هر دو رویکرد به زبان و بیان هست  مورد مطالعه عصب شناختی ادبی قرار داد و ادراک کرد( لوئدویگ  و همکاران ، 2014) در حالی که در رویکرد نخست عمیقا در سطح زیبایی شناختی و ادراکی در حوزه های گفتار و صدا و صوت  ریشه  دارد (Schrott و Jacobs ،  2011).  به عنوان مثال ، این امر با تأکید بر واحدهای آوایی مانند هجا یا واج ها از طریق ابزارهای سبک مختلف ، مانند آناوموپیای " نام آواها  یا صوت واژه ها  ، جلوه های از شباهت به خود و موازی سازی ها به عنوان قافیه ، متر یا متضاد آنها ، آشکار میکند  (Waugh، 1980).  به عنوان مثال ، در "Ein Gleiches" در شعر  معروف گوته ، کیفیت آناوموپایی " نام آواها و صوت واژه کلمه "Hauch" (h، ch) در صدای قافیه (ch) منعکس می شود و کنار هم قرار دادن هر دو یک معنای ثانویه عاطفی ایجاد می کند که بر معنای واژگانی اضافه شده است

 "  و زندگی اتان نیز مانند نسیمی از پس باد است

که به همین سادگی از دست می رود

 »(Neuhäuser، 1991؛ Aryani et al.، 2015)

در بسط و گسترش حالات نیز اشاره به شعر نیما یوشیج  " می تراود مهتاب  .." خالی از لطف نیست  ، کیفیت و حالت حسی و عاطفی

 

"نگران ،

با من استاده سحر"

صبح می خواهد از من

که از مبارک دم او

آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر

 

نگران  با من استاده سحر  ، دکتر حقوقی  زنده یاد می گفت ، نگران با من استاده سحر

("آدم نگران نمی نشیند ، بلکه می ایستد" و روی پایش پا به پا می شود این حالت نگرانی شاعر و فعل استادن و سحرگاه که فراز آمده چنین حالتی حسی را نمایان می کند)

 در رویکرد دوم  زبانی شعر که زبان ابزار و وسیله بیان نیست بلکه به واقع خود اندیشه و مرجع  اندیشگی و شاعرانگی  می شود، نه تنها بازنمایی و بیان حسها و عواطف از زنجیره کلمات استنتاج می شود بلکه خود اندیشه و تفکرشاعرانه از خلال برجستگی زبانی در تولید حجم متکثری از چیزها و ابژه ها و سوژه ها در این بازی زبانی و ذهنی خود را با موسیقی ، با تصاویر چند وجهی ، با خود جلوه های تفکر شاعرانه و آنسوی دیگر واقعیت و ذهنیت توامان میکند که در روش شناختی عصب شناسی شناختی بر اتمسفر واج ها و آواها در شنیداری شدن و دیداری شدن شعر زبانی  و پسا زبانی خود را برجستگی می بخشد 

مثلا در شعر " دف " دکتر براهنی

صدای دف .. فعل دفیدن ...فعل بدف .. دفدف دف است ... سیاره های دف 

و یا شعر " دق که ندانی که چیست گرفتم / دق که ندانی  خانم زیبا "

بر چنین رویکرد عصب شناسی شناختی  و اتمسفر زبانیت  به رستاخیز آواها می انجامد که چند حس و چند جور عاطفه و نیز توامان جلوه های ذخیره ای دانش خواننده را و جلوه های اندیشگی شاعرانه  و حواس بصری  ما را  به یکباره به واکنش عصب شناختی دعوت می کند ،   این دو اصل عمده در ژانر شاعرانه ، یعنی برجستگی ویژگی های صوتی و معانی تأثیرگذار کم و بیش با ظرافت بیان شده یا درک شده ، بسیاری از موضوعات تحقیقاتی را برای دیدگاه شعر شناسی شناختی عصبی ارائه می دهد

 با تمرکز بر متون مکتوب ، می توان  به بررسی وضعیت هنر شاعرانگی های عصب شناختی  یعنی - در یک مفهوم وسیع تر - به مطالعه و بررسی تجربی چند رشته ای و نظریه پردازی بینا رشته ای در مورد دریافت ادبیات (شاعرانگی) از طریق چشم یا گوش ، از جمله زیرساخت های عصبی آن و  گنجاندن روشها و مدلهایی برای بررسی فرآیندهای عصبی- شناختی مرتبط با پردازش و تجربه متون ادبی همان چیزی را ادراک کرد  که اساساً آن را از شعر شناسی تا  "شاعرانگی شناختی" متمایز  کند ، همانطور که توسط Tsur (1983 ، 1992 ؛  Stockwe، 2007 )  یا از سایر رویکردهای تجربی و نظری مهم در پذیرش ادبیات (  البته استفاده از روش های شناخت شناختی عصبی محدودیت های خاصی را تحمیل می کند که توسط مطالعات "شاعرانه شناختی" برطرف نمی شوند و ممکن است به دلیل اعتبار یا کلیت اکولوژیکی و زیست فرهنگی متون  مورد اعتراض قرار گیرند ، من بعداً خطرات و مزایای این دیدگاه روش شناختی را در متون مکتوب فارسی و جهانی نیز ارائه خواهم داد ،

 

بخش نخست  ادامه دارد ...

 

سعیدجهانپولاد ۱۴۰۰






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات