اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 2 ارديبهشت ماه 1403
13 شوال 1445
2024-04-21
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 63
بازدید امروز: 566
بازدید دیروز: 5184
بازدید این هفته: 566
بازدید این ماه: 566
بازدید کل: 14868657
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



ببسم الحمد الشاکرعلی شاهی!

                                          
                                              علی خاکزاد




ببسم الحمد الشاکرعلی شاهی!

 

مرا و تورا گردن زدند         بی بهانه

چشمه­‌ها جوشید از بی­‌حواسی

خورشید پیامی پنهان باشد/شب و روز

سیه­‌تر از غٍی

و بادبان­‌ها وزایند            انفرادی/ها

و تنها سفر باید و گذشت از خاک دامن­‌گیر))

و خاک سخن آغازید

این گونه،

اٌ می‌­گفت:

چه فراوان روشنایی در خانه‌­ی توست ؟

باز کن در بر من چه فراوان روشنایی در اتاق توست/سیه شونده

مرال

پس نینوا آوایی ملکوتی دارد –لاکن کر کننده

باز کن در برمن در برهمان می چرخد/ساق ها، آرنج­‌ها

اصلا سری نبود این که می­‌خواند

بر همان جنی گذشته بود

نگاهم افتاده در چاه

و کبریت سرٍ اعظم بود و

ابوالارواح محمد و

ابوالاجساد آدم/ حضرتلادم

آبه­‌روی هیچ نبود و

هیچیم همه

فرزندان رؤیاها

و خیال حریم ما بود انگار

و آبرو را قی کردند

پس دهان مخارج حروف

و زفان هیچ المعدوم

تیاتر خوبی بود برای همه چیز

روی­‌ها نوش جان شد از بی قوافی

حال که ملاحان کشتی را کژ خواهند و مژ

بی کاشال

بازماننده کیست؟

حتی که ما هم کاه

پس از مغز نبوکدنصر گذشت و

پشه­ای منخرینش برید.

خورنده

خوراننده

از خیال و لام و میم

قوافی را تو جاری ساز ای صیغه

پس صیغه به دست عمر کوتاه ما بود و

پشه­‌ها مجامعت طولانی‌تری داشتند

قوی سیاه آخر سپید شد.

اینسان که شر از خیر می­‌گذرد و نیست­‌باد

بهشت گمشده کو؟

در کدام زلزله الزلزال؟

اخته/

و رهایی راز خوشبختی بود

مگر رها شده­‌ای از غزیه!؟

قزیه

قضیه

و رهایی راز بود و سیه روزی

چه بایدم آخر کله­‌خراب‌ها!

چه بایدم و چه نمایم؟ اشک!

مگر که نابینایانند همه

دیو  ژن

عکسی به یادگار و بگذشت

زاویه­‌ای/زیجخانه

زیج خانه خواهد بود

گنجش-

همین که ایران بود!؟!

می­‌دانست

می‌­دانستند

او آخرین است و بزرگوار/پوشکش

رسوایی از این هم بالاتر

دق نکرده مردند

رسولان را به فریاد­خواه

چون ذوالاوتار

می­‌گذشت به نگینی

هم چون گذشته؟

پس از هر دانه هزار دانه روید

رویاندنی

اما به engrisi

از نگین چه دانند/داننده گان

بگذر...

ای...

بوق و کرنا بود

علی خاکزاد(فرید الدین)

10 شهریور العالم

قوم­پانی؟

عطارها بسته و بیطارها باز

پس چگونه گویند پزشکان-

متحیر

از نه بوق

پس باز بسته‌­ی باز­بسته‌­ی باز بسته‌ی خود را خموشی وووووووو....


.







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات