بهار سینکی
درد خوشمزه
تابستون بود. خیلی سال پیش. فکر کنم ۲۰ سال پیش
بود. چند سالی میشد که وارد گروه کوهنوردی آرش شده بودم. من و مهری با حسین هیزمکار
و هومن و حسن نجاریان و چند نفر دیگه از بچههای آرش برنامه گذ اشته بودیم بریم
بیستون (کرمانشاه).
حسن نجاریان به مهری قول داده بود که اگه
تمریناتش رو خوب انجام بده، با هم برن دیواره بیستون، یکی از مسیرهای خفنش «مسیر
منصور». مسیری که درجهاش خیلی بالا بود و به قول بچهها خفن بود.
مهری همیشه کارهای خفن دوست داشت. دوست داشت
اولینها باشه، تو خیلی چیزها هم جزء اولینها بود.
اصلن خودش خفن بود.
خفن بودنش همین بود که همیشه دخترها رو تشویق
میکرد به قوی بودن، استقامت داشتن چه تو زندگی، چه تو کوهنوردی.
خفن بودنش همین بود که تو اون شرایط خفقان
ایران، فعال حقوق زنان بود.
خفن بودنش همین بود که درس وکالت رو دوباره تو
انگلیس خوند و شد وکیل دادگستری.
خفن بودنش همین بود که تو انگلیس هم هنوز برای
حقوق اقلیتها فعالیت میکرد، اونم با جون و دل.
خفن بودنش همین بود که انفرادی خانتنگری رو
صعود کرد.
نمیدونم خفن بودنش همین بود که تنها خواست بره
پوبدا؟؟؟
خلاصه
شب توی قهوهخونه شیرزاد خوابیدیم و روز بعد
حسن نجاریان و مهری رفتند برای صعود مسیر منصور. بقیه بچهها هم روی مسیر شیرین
کار میکردند.
خلاصه مهری و حسن نجاریان رفتند و صعود کردند و
برگشتند. مهری که رسید پایین، بعد از خوش و بش و تبریک برای صعود، رفت دم رودخونه
و کفشهاش رو درآورد و پاهاش رو کرد تو آب رودخونه و مشغول شستن و ماساژ دادن
پاهاش شد. منم کنارش نشستم به نظاره. همینطور که پاهاش رو می شست و ماساژ میداد،
قربون صدقه پاهاش میرفت و میگفت: "آخی، پاهای عزیزم، پاهای نازنینم، چقدر
به من خدمت کردین. من خیلی ازتون کار کشیدم، باهاتون خیلی جاها رفتم. ایول بهتون
که یاریم کردین تا صعود کنم."
بعد تاولهای پاش رو بهم نشون داد و گفت:
"اینا رو میبینی هر کدوم یه درد داره، تازه هر دردش هم هزار تا شیرینی و
خاطره داره. وقتی صعود تموم میشه، تازه با درد اینا شیرینی صعودت رو مزه مزه میکنی!"
با خودم فکر کردم چه تعبیر جالبی! چه نگاه عجیبی!
بعدها که کوهنوردتر شدم، حرف
مهری رو به یاد میآوردم. الان هم همینطور. هر وقت که میرم کوه و برمیگردم و
روز بعد با درد خوشمزه عضلات بیدار میشم، یاد حرف مهری میافتم که هر درد هم هزار
تا شیرینی داره.
مهرماه ۱۴۰۰
ونکوور (کانادا)