اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 109
بازدید امروز: 1233
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 13418
بازدید این ماه: 57741
بازدید کل: 14925832
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



بخشنده‌تر از دریا

                                             
                                                 علی خاکزاد



 

بخشنده‌تر از دریا

قِرانی دارد نزدیک

آدمی

خلقی تنگ و همیشه

بیانی تازه می‌دارد

این خورشید و ماهِ به اعداد

پس سِفر پیدایش اِستاره از درخت آغازید

و آسمان، نه به آن بلندا که پنداری

چگونه دست به ستاره نبرم اکنون

که میزان

قطره قطره

می‌چکد و

مِهر

قانونی دیگر دارد

به خواب‌ها و خواب زده‌ها

و گربه ی لاغری که زمین به تاراج می بُرد...

آنجاست که فواحش از درختان می‌آیند و

جم

جامی دو رنگ

خرمابنی را بتکان اکنون

ای مریمی‌تر از مریم

بیگانه و غریبه‌تر                  انتحار

که نشان دل جویی از عبث        متنکّروار

عسرت چیست اکنون؟

حقیقت و

زندگی روی دیگر، هرگز

کوزه‌ای بی آب است و خلخال

فقط

بنگر به کدام حلقوم سخن می گویم

در کدام زبان و کام

که خیمه را آبی سوخته می‌بینی

پس چگونه قبیله‌ای منکر آرم

که به اکراه دست سوده و

بگذرم؟

تویی در اقصای زمین

بیهوده گار!

و ایران آنجا که تو ایستاده‌ای

نِشسته و مانده

و زمین

آن اندکِ ایستادنی حالا به کجاست؟

بی ثقل

روزنه

و گوری

فاتح؟

بگذار دریاها به کرانه آیند و

موجی را به لب

تا ناشنواترین حرف،

بوسه باشد و قبله

بس ای عشق

هیچ از این زبان کهنه دانی

و مجنون حکایت تاریکی‌هاست

و از عمق تاریکی خزان بیرون می‌آید

برای توست که می‌نویسم

ای سایه‌ی روی دیوار

انگار صرفِ کشتی‌هاست

به آبِ روان و

قلم

داروی ایام

پس به هیکل بنشین و

سوره ای از آسمان خواه

به کدام زبان شنوا شوی            ای عشق!

بی هم سخن-

باطل اباطیل است

جز اوییِ تو که ندانم به کدامین ایامست

در این پنجدریِ رو به آفتاب نشسته‌ام و

آفتاب را حلاجی می‌کنم

که نور هم سایه نشین است

می پرسم و گریانم

همیشه

کیست در شغل خود اسیر و این ایام؟

تا اسارت را معنایی آورانم

مفرغین‌تر

از

دروغ و

آدمی

حکایت جان و تصاحب است

زمین

محل مردگان

حق با ما همین بوده، نبوده از ترس               کدام اِعرابی؟

پتیاره‌ی خاموش سپید پوش

اعوجاج چشم‌هاش          موج چشم‌هاش

هزاربینی سلطان و

دوبینی خزان

منخرین

گوساله‌ای سیاه‌تر از قیر و اندوده به دود و مرکب

جوهر برای او که به آب و خاک

جانوری دوگانه‌ست

وزغ

یا که

غورباغه‌تر از

دوگانه-زیست

این هم آتشی که برای اجاق می‌خواستی

و اجاقی که به مستریح و

راحت؟

این شکل از مشتریست یا که دارالمجانین؟                  زنده ی بیدار؟

پس شقه شقه خواهی شد و

اندام

به شعبده خواهی خوراند و

اندرونه                    شَعوذه

به شعبده باز

که این سهم هر گوشه‌ی ایران است

حریم آتش و نوریم

به گُردان و گَرداندن و امکان

طواف تو را خواهند

پس بازهم به گناهی سر بریده

نشسته

منتظرند

میش‌های این ایام

بر تخت و مِلحفه

بر این رنگینه‌ی بیهودگی‌ها

تنها اندام جنسی حیوان می‌جویند و

انگشت بر قرمطیان می‌نهند

بیرون از هرچه می‌ریزد

این یاقوت و مرجانی هوایی‌ست

هبه برای لمس و نور

و در زیر درختان

چه خواهد گذشت

بر ریشه‌ها و جرثومه

ذره‌ای خاک؟

حرامت باد

این مدید از زمانه و زمان

خندان

که پوزخندی مکرر است

انار دانه دانه

نه دانه‌ای بهشتی و

نه یک دانه از بهشت‌ست

به حسب و حساب سنگان

که پوشیده در نور خویش است

مریم دوران

مریمی تر از مریم

دریا و کرانه        تر

چه خواهی؟                  میران؟

بر رفرفه باش و

بال کبوتران

که آن ضمیر برای اشاره هم جان ندارد

و این بر هیچ نشانی نخواهد نشست

که نام شبانه‌ات را

تنها من می‌دانم و

آن

بزرگ‌ترین نام‌ها               که

مگر-

رو به پایان؟






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات