اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
پنج شنبه ، 13 ارديبهشت ماه 1403
24 شوال 1445
2024-05-02
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 113
بازدید امروز: 3490
بازدید دیروز: 4493
بازدید این هفته: 25029
بازدید این ماه: 69352
بازدید کل: 14937443
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



رگ بیدار واژه‌ها

                                   
                                          افسانه نجومی


                                                             رگ بیدار  واژه‌ها

         مکث و مروری بر مجموعه شعر: «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار» سروده‌ی کورش کرم‌پور، 1397 .

 

                                                             من سوأم

سوء به السوأم

از بد به بد می‌روم

سوءتفاهمی به سوءالظن

ما

در مرور یکدیگر یه همدیگر سوءقصد نداشتیم

فقط از سویی به سویی دیگر می‌رفتیم

از بد    به    بد

ص112.

کورش‌کرم پور معتقد به «شعر مدنی» است. شعری متعهدانه، با آمیزه‌ای از اندیشه‌های اجتماعی، که با زبان ساده‌ی امروز، انعکاس نگرش‌های جامعه‌گرای شاعر را مد نظر دارد. اگر چه مبانی زیبایی‌شناسانه و مختصات زبانی‌اش را می‌توان هم‌‌سو و متناظر با  مختصات زبانی شعر اجتماعی‌ای دانست، که ریشه در سروده‌های شاملو و پیروان‌‌اش داشته و دارد. اما از آن جا که برش‌های متنی، در شعر کرم‌پور، به لحاظ کارکردهای زبانی، منحصر به فردند و هماهنگ با دغدغه‌های اجتماعی شاعر، در برش‌ها بازتاب می‌یابند، قابل واکاوی و تأمل تا به آخر باقی می‌مانند. با این همه اما، آیا این تئوری «تئوری شعر مدنی» توانسته است در کنه ذات واژه‌ها و تصاویر کاربردی «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار» نفوذ کرده، همچون‌نقدی روشنگرانه، پس از نقب زدن به رخدادهای زمانه، ادراک و اندیشه‌ی مخاطب را نشانه رفته و بیدار نماید؟ پرسشی که متناسب با ذات عینیت‌گرای نوشتار، طراحی پرسش‌های دیگری را به عهده می‌گیرد، تا از سویی با گرفتن موضوعیتی انتقادی- اجتماعی و پس از فرورفتن در بطن واژه‌ها و مونولوگ‌های متنی، با همراهی خردی انتقادی، برجسته‌نمای مفاهیم جامعه‌گرای منتشر شده در سطرها باشد و از سوی دیگر به شیوه‌ای منتقدانه، تصاویری که از جهان، انسان، زندگی، تاریخ و اجتماع در عبارت‌ها ارائه می‌دهد، با مصائب و رخدادهای زمانه، بیشترین تناسب و همخوانی را داشته باشند و چترواره، فضای متناقض‌نمای برش‌ها را در بر‌گیرند، تا مبین تلاش‌های هوشورزانه‌ی شاعر –راوی‌ای باشند، که می‌کوشد از هر برش و تصویر زبانی، پلی بسازد برای بازآفرینی رخدادهای پرآشوب زمانه، و سرانجام درک و دریافت وقایع تراژیک جهان پیرامون. تا مخاطب هر چه صریح‌تر در معرض اتفاقاتی قرار گیرد، که می‌بایست با گذر از مفاهیم پویای ادراکی نوشتار، بر آن‌ها وقوف بیاید. پرسش‌هایی جهان‌نگر و جامعه‌گرا، که با هر بار تورق و خوانش شعرها، مدام در ذهن مرور می‌شوند، شاید بتوان پس از واکاوی مونولوگ‌های متنی، برای آن‌ها پاسخ‌های در خور یافت. واکاوی سیال و مدام متغیر شونده‌ای، که در بازی با ترکیب: «شعر مدنی» در متن به راه می‌افتد، اما در نهایت با بررسی شاخصه‌ها و اختصاصات هریک از آن‌ها، می‌توان بازتاب و حدوث آن را در شعر کرم‌پور، موازی یکدیگر یافت، تا اندیشه‌ای اجتماعی که از فرکانس پرتب و تاب واژه‌ها در سطرها، مدام رها شده و بسط و گسترش پیدا می‌کند، در مسیر رخدادهای محیط پیرامون، روشنگرانه هضم و جذب شده، در نهایت پس از تلنگر زدن به ادراک و عواطف مخاطب، چهره‌ای جهان‌شمول از رخدادهای شهری- اجتماعی را در پس‌زمینه‌ی عاطفی- معنایی سطرهای متنی بتاباند و زنجیره‌ای از گفتمان‌های مدنی را در کلماتی دنبال کند، که شاعر آگاهانه وجوه سیال برش‌های شعرش را، چه در محور هم‌نشینی و چه در محور جانشینی بر اساس آن‌ها تنظیم کرده است. اما آن چه فضای اجتماعی رخدادهای زندگی شهری را، در سطرها بازآفرینی و ترویج می‌نماید و در نقدی فراگیر، در چرخه‌ی منتقدانه‌ی شعرهای این مجموعه، می‌پراکند، رویکرد سامان‌مند و در عین حال هوشورزانه‌ی شاعر – راوی به هر دو وجه اندیشگی و بهره‌گرفتن از ظرافت‌ها و ظرفیت‌های زبان است، که می‌کوشد، آگاهانه هر دو وجه را به موزات یکدیگر و به مثابه دو بال برای پرواز، به گونه‌ای ساختمند و مهندسی شده، در ساختار سیال جمله‌ها به کار ‌گیرد، تا سطرها که گاه معنامحورند- و دایره‌ی شمول‌اشان را معناهایی اجتماعی یکدستی سامان می‌دهند، که با حفظ فاصله‌ی زیبایی‌شناسیک با شعر مستقر، اگر در طول و عرض یکدیگر ایستاده‌اند، تا بازنمای رخدادهای جهان پیرامون باشند-، و گاه با شناور ماندن در دایره‌ی گسسته‌- پیوسته‌ی معناها، در رابطه‌ای بینامتنی، سطح تازه‌ای از مفاهیم سیال را، در معرض تعلیق و هنجارگریزی‌های نحوی و معنایی قرار دهند، تا سرانجام مخاطب را با عمق جهان‌نگری‌هایی آشنا کنند، که شاعر خواستار رسیدن مخاطب به آن‌هاست. اتفاقی که سبب می‌شود تا، هر سطر به مثابه پرسشی جهان‌‌شمول، ضمن بدل شدن به کانون معناهای متنی، مخاطب را با تجارب زیستی شاعر شریک نماید. تجارب زیستی‌ای که بسیاری از آن‌ها، میان شاعر و مخاطب مشترک‌اند و لاجرم در فضای چند وجهی متن، بازتاباننده‌ی گرایش‌های مشترکی می‌شوند، که شاعر سعی در بازنمودشان در برش‌ها و پرش‌های نوشتار داشته و دارد. در این میان نقش بیانیت روایی روشن و شفاف، در ترویج روایت و خرده‌روایت‌ها، در فضای متغیر و پرنوسان نوشتار- متغیر و پرنوسان از آن روی که مخاطب با همسان شدن و اتصال به امواج مضطرب و ملتهب رخدادها، مدام در معرض درک و دریافت تازه از رویدادهای جهان پیرامون قرار می‌گیرد-  از چند جهت قابل واکاوی است. از سویی خصیصه‌ی بارز افشاگری زبان در این مجموعه، ضمن پس زدن سویه‌های تغزلی و غنایی شعر، ترسیم‌ فضاهای پرآشوب را به عهده گرفته، روایت‌گر عریانِ رخدادهایی می‌شود، که در چهره‌ی هولناک و در عین حال مخدوش جهان پیرامون پنهان مانده‌اند؛ و از سوی دیگر هر گزاره به مثابه خرده روایتی به شمار می‌آید، که در افق روایی معناهای متعین، رسیدن به کلان روایت منتشر شده در نوشتار را لازمه‌ی رسیدن به معرفتی می‌داند، که محصول آینه‌داری جملات شعر در یکدیگرند. نقطه‌ی عزیمتی که اگر در جزر و مدِ، رهای‌اش دال‌ها، تعلیق و تأخیر معناها را مد نظر می‌گیرد، تا در نهایت کلیت نوشتار، با هضم شدن در آگاهی‌های فردی و خرد جمعی، به سوی معناهای متنی‌ای میل ‌کند، که در حافظه‌ی اجتماعی و دستگاه معرفت‌شناسی شاعر و مخاطب سهمی وسیع را به خود اختصاص داده‌اند. 

من بوق مطلق می‌زنم برای جامعه

من وقتی که پا به عرصه‌ی گیتی گذاشتم

پوستی به صورت من بود که پرستار قیچی می‌کرد و می‌گفت

" شفا دهنده به دنیا آمد"

اما من پیچ خورده‌ام به سراشیب دیگر‌تری

                                                       ص 65.

از سوی دیگر، توجه به هنجار زبان و تلفیق آن با خرد دانای کل منتشر شده در عبارت‌های متنی، «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار» را از شائبه‌ی شطح‌گرایی‌های نوشتاری دور می‌کند، تا جایی که به نظر می‌آید، حتی اجرا‌های زبانی و بهره‌گرفتن از ظرفیت متوسع بینامتن‌هایی که گفتمان‌های سیالی را در گزاره‌ها می‌پراکنند، تنها به مثابه درنگ بر معناهایی است که در خلال آن‌ها، کلمه‌ها و عبارت‌ها، با ارجاع به رخدادهای جهان پیرامون در شعر نقشی اجتماعی می‌پذیرند و ارائه می‌شوند. فضایی واقع‌گرا و واقع‌نما، که با مشارکت زبان و میل به بهره‌گرفتن از کارکردهای زبانی، تمهیدات نگارشی سیالی را پذیرا می‌شود که از عنوان کتاب: «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار» آغاز می‌شود و با تلفیق دو فضای ذهنی –عینی منتشر شده در سطرها، فرآیندهای گسترده‌ی معنایی را، متناسب با رخدادهای اجتماعی، درکلیت متن به عهده می‌گیرد و با پراکنش درون‌مایه‌‌های غنایی- تغزلی خود بر تمامی سطرها- درون‌مایه‌هایی که همچون چتری بر تمامی سطرهای این مجموعه شعر، گسترده می‌شوند- ارتباط مخاطب را با فضاهای عینی- ذهنی یا به دیگر سخن، شیوه‌ی بیانی واقعی- فراواقعی نوشتار، ممکن می‌نمایند. به واقع ماهیت تاریخی-اجتماعی تنیده شده در زبانیت سطرها، سرانجام به ترویج گفتمان متکثری در متن منجر می‌شود، که مخاطب را در محور نوشتار می‌نشاند و او را وا می‌دارد، تا با نقب زدن به رخدادهای گذشته، به میزان درک و فهم خود، هوشورزانه از آن‌ها پلی ارتباطی بسازد، برای دریافت علل وقایع زمانه‌ی خود. ارتباطی آگاهانه که تنها با داشتن نگرشی منتقدانه و ارتباط صریح با تاریخ و زمانه ممکن می‌شود و سرانجام درک حضور دیگری در نوشتار را معنا می‌بخشد، و سطر به سطر تصویری هولناک و تراژیک از اضطراب و درد و رنج بشر معاصر را، در جهان مدرن به رخ می‌کشد. اما آن چه در این میان مهم می‌نماید، از سویی تلفیق دو دیدگاه منتقدانه و معترضانه و بسط آن‌ها در لایه‌های معنایی نوشتار است که، سطر به سطر به موازات هم پیش می‌روند، تا در نهایت بیانیتی روشنگرانه، که از کشاکش لایه‌های مملو از خرد انتقادی، از درون متن سر بر می‌آورد،  در کلیت مجموعه شعر، به پژواکی اجتماعی بدل شود، تا مخاطب هر چه صریح‌تر با جوانب روشنگرانه‌ی شعرها همراه شود. و از سوی دیگر شفافیت در بیان رخدادهاست که با همراهی نگرشی منتقدانه و مطالبه‌گر، ترویج سطرهای واضح و شفاف را در کلیت نوشتار به عهده می‌گیرد. همچنین، سطرها از تلفیق عناصر هم ارز و یا متضاد و متناقض منتشر شده در خرده‌روایت‌هاست که در نهایت، موفق می‌شوند، فضاهای محسوس و نامحسوس را در جهان متن، بازتاب دهند. به واقع ارائه‌ی فضاهای ذهنی –عینی و تطابق آن‌ها با رخدادهای جهان پیرامون، همچنان که جهان ذهنی متن را بازسازی می‌کنند، وقایع متنی را آن گونه به تصویر می‌کشند، که مخاطب، در تجارب زیستی خود، بارها تک تک آن‌ها را حس و درک کرده است. وقایعی تلخ و متناقض‌نما، که مرکز ثقل نوشتار را شکل می‌دهند. مرکز ثقلی که در فضای ارجاعی نوشتار مدام مخاطب را، به درون اکنونی پرتاب می‌کند که در سیر زمان جاری و ساری است، و با واقعیت‌های جهان پیرامون موازی و هم ارز دانسته می‌شود. تا کلان روایت منتشر شده در متن، که محصول همپوشانی خرده‌روایت‌هاست، مدام در سطرها حاضر شود و مخاطب را، با خود همدل و همراه کند. از دیگر سو،  بازآفرینی فضاهای ذهنی و پردازش عواطف درونی آن‌ها، در سطوح روایی گزاره‌های متنی، شکل‌گیری و ساخت فضای متعین معناها را مد نظر گرفته، گفتمانی سیال را در نوشتار با مخاطب سامان می‌دهد. به عبارت دیگر، حرکت خرده‌روایت‌ها در متن- اعم از این که در محور هم نشینی فرآیندهای دلالتی متعارف نوشتار را به عهده داشته باشند، یا در محور جانشینی با چرخشی استعاره محور، سویه‌های اجتماعی و تجارب زیستی مشترک را به مرکز ثقل نوشتار بدل نمایند- به گونه‌ای طراحی و ارائه شده‌اند، تا مخاطب با درکی جهان‌شمول از وقایع تراژیک و ناموزون جهان، انبوهی از مفاهیم عینی و محسوسی را حس و درک ‌کند، که پیش‌تر در حافظهی جمعی- تاریخی او رسوب کرده‌اند. چنان که در هر برش با ادغام و جذب فلش‌بک با فلش فوروارد، که در ذهنیت کرم‌پور، مدام وقایع را پردازش می‌کنند، تجارب زیستی مشترک میان شاعر و مخاطب، آن گونه‌ در فضای عینی نوشتار قاب بندی می‌شوند، تا مخاطب که ناخودآگاه پس از خوانش متن، مدام از موقعیتی به موقعیت دیگری پرتاب می‌شود، بتواند در مسیر سیال دلالت‌های متنی آگاهانه قرار بگیرد.  مسیری پرنوسان که گزاره‌های تصویری و زبانی را، با تعامل با یکدیگر در وجهی متعارف، به پیش می‌برند، تا کلیت هماهنگ و منسجم متن، با پراکنش فضایی عینی، درون‌مایه‌های اجتماعی سطرها را متناسب با تجارب زیستی شاعر- راوی طراحی نمایند.

  آسیاب بادی، این‌ها بودند و باد، آن‌ها بودند و موهای ما سفید شد

دارم در تعمیرات بین راه

روغن سوخته را با بوی موی سوخته‌ی گوزن‌های شهرم

پخش می‌کنم کنار راه

راه درازی در پس و پیش دارم که هست

موانع

مانع

پلیس بین راه می‌توانست دوست من باشد

                                                                  ص 61.

با این حال اجراهای زبانی و تکرار و تأکید بر چرخش پرنوسان واژه‌ها و درک روابط کلامی که تشکل ذهنی سطرها را  عینیت می‌دهند، در سیالیت فضای آیرونیک این دفتر، هر مونولوگ را تشخص و هویت ویژه‌ای می‌بخشند،  اجراهایی که از شاخصه‌های زبانی-بیانی شعر کرم‌پور محسوب می‌شوند و اگر در متن جلوه‌ای مدام تکرار شونده دارند، تا هوشورزانه مخاطب را به شعر باز گردانند، و او را وا دارند با غور و تعمق در فضای تاریخی- اجتماعی برش‌ها، سویه‌ها و ساحت‌های تازه‌ی گزاره‌ها را دریابد. تا شعر که به گفته‌ی یاکوبسن: «کارکرد زیبایی‌شناسیک زبان است»، با گذر از لایه‌های گسسته-پیوسته‌ی معناها و تصریح در خطوط متقاطع بینامتن‌های به کار گرفته شده در عبارت‌ها، از دل هر واژه، برزخ واژه‌ای بیافریند. به واقع، بهره‌گرفتن از فضای آیرونیک و بیانیتی که با طنز و آیرونی هم‌سویی نزدیکی دارد، این امکان را برای کرم‌پور بوجود آوده است، تا با رویکردی جامعه‌گرا و هدفمند، به یاری هنجارگریزی‌های زبانی، ضمن گسترش ابعاد مفهومی کلمات و ترکیب‌های به کار رفته در سطرها، تناقضات و تنش‌های اجتماعیِ جهان ناهمساز را، عینی و ملموس بازآفرینی نماید. برای نمونه در شعر «ازیرا، ص88» کرم‌پور، با  استفاده از خصلت عینیت‌گرای آیرونی، همچنان که معنای واژه‌ها را به چالش می‌کشد، دامنه‌ی معنایی گسترده‌تری را در نوشتار بوجودآورده، با نقب زدن به رخدادهای ناهمساز زمانه و پلشتی‌های محیط اطراف، موفق شده است، وجوه ناهمگون و پرآشوب اجتماعی را افشا نماید.  همچنین در شعر: «تیغ‌ها،ص119» کرم‌پور کوشیده است، با گسترش فضایی آیرونیک در برش‌ها و به یاری طنزی تلخ و گزنده، پس از برجسته‌نمائی خلاء‌های موجود جهان زیستی، کارکردی هوشمندانه از نماد «تیغ»، را در فضای ادراکی –عاطفی نوشتار، رنگ و بوی تازه ببخشد. به بیان دیگر، «تیغ» به مثابه کاراکتر محوری و کانونی شعر، پس از برجسته‌نمایی وجوه بصری معناهای متنی، در محور هم‌نشینی، و تأثیرگذاری سیال بر کلمات دیگر، در ارتباطی بینامتنی، با سایر واژه‌های کاربردی، ضمن پیش‌برد روایت در کلیت متن، همچنان که پررنگ‌نمای دلالت‌های ضمنی است، تأویل‌های اجتماعی متفاوتی را در فضای نمادین شعر، بازتاب می‌دهد، تا در نهایت نقدی هوشیارانه و روشنگرانه در هر برش شکل بگیرد، که مدام  در یورشی سیال از کنه متن، به بیرون پرتاب می‌شود. اگر چه وزنه‌ی سنگین روشنگری بیانیت نقادانه برش‌ها، همچنان بر عهده‌ی شفافیتی است، که پس از گره‌خوردگی وجهه افشاگرانه‌ی زبان با بیانیت مطالبه‌گر، برجسته‌نمای حضور انسان در جوامع پرآشوب و تراژیک معاصر است و چه در این شعر و چه، در شعرهای دیگرِ این مجموعه، هوشیارانه در چشم‌انداز اجتماعی عبارت‌ها، طراحی شده است. رخدادی متنی که در شعر «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار، ص 122» نیز کرم‌پور را وا می‌دارد، با اجراهای سیال و بازی با دو واژه‌ی «گلوله، گلو» - کلماتی که در نحوه‌ی هم‌نشینی‌اشان اجرایی تازه را در تصویری زبانی ارائه می‌دهند- و همچنین بهره‌گرفتن از انرژِی سیال حروف اضافه، در فضایی آیرونیک، تفکری متکثر و در عین حال از پیش تعیین شده را هوشورزانه در عبارت‌ها، سامان دهد. سیالیتی که در مجموعه‌ای از تصاویر فشرده‌ی منتشر شده در شعر نیز به توسعه و گسترش سویه‌های متکثر معناهای متنی منجر شده‌اند، تا فضای ناسازگار و متناقضی را بازآفرینی کنند، که در تجارب زیستی مشترک شاعر و مخاطب قابل جستجو و رصد شدن است. از سوی دیگر، پتانسیل، بهره‌گرفتن همزمان، از کارکرد زیبایی‌شناسانه‌ی واج‌آرایی و کاربرد آرایه در شعر، به ویژه آرایه‌ی جناس، در دو واژه‌ی ‌«گلوله،گلو»، درسطرها به حدی است، که مخاطب هر گونه چندپاره‌گی و افتراق میان معناهای حقیقی و یا لغزان را از ذهن پاک می‌کند و می‌کوشد با تداعی‌های متوسع، پارادوکس‌های تنیده در معنای این دو واژه را دریابد. پارادوکس‌هایی که از سویه‌های بینامتنی‌ این واژه‌ها، در تمامی مجموعه شعر بازتاب می‌یابد و علاوه بر بار تاریخی – اجتماعی، بعدی حسی- عاطفی را نیز در سطرها می‌پراکند و ضمن تقویت محورهای موسیقایی کلام، به گسترش دامنه‌ی معنایی سطرها، نیز کمک می‌نماید. هنجاری که با سلطه بر تمامی برش‌های متنی، به تقویت فضایی تراژیک و برزخی می‌انجامد و در واژه‌های دیگر این مجموعه نظیر: «خودسوزی، آتش، مرگ» به تأکید تکرار می‌شود. واژه‌هایی که بیش از آن که سویه‌های معناهای متعین خود را در متن بازنمایی کنند، با پراکنش سویه‌های بینامتنی خود در نوشتار، باری تاریخی- اجتماعی را در برش‌ها می‌پراکنند. از سوی دیگر، بهره‌گرفتن از واژه‌‌های «گلو»، «گلوله»، و درک روابط کلامی میان آن‌ها، چشم‌اندازی از مفاهیم اجتماعی را در متن می‌گشایند. واژه‌هایی که بازنمایی‌شان در جملات همچنان که به تنهایی می‌توانند، معناهایی خاص را به ذهن متبادر نمایند، اما همین که در محور هم‌نشینی، با واژه‌های دیگری همراه شدند، خصیصه‌ای متناقض‌نما، از معناهای ضمنی سیالی را در نوشتار رونمایی می‌کنند، که در وضعیت پایدار برش‌ها، می‌توان رصد نمود. برای نمونه تصاویر فشرده‌ای چون: «گلوی درها، گلوی رأی، گلوی ابر، گلوی آب، گلوی صحنه، گلوی دوست و دشمن» از ترکیب‌هایی به شمار می‌آیند، که در مجاورت دو واژه‌ی تصویرساز «گلوله» و «گلو» قرار می‌گیرند، تا به یاری ظرفیت واج آرای هر دو کلمه، وجوه تراژیک و ناهمسان واقعیت‌های هولناک جهان پیرامون را، برملا نمایند. اگر چه همچنان می‌توان بر این نکته تأکید نمود، که این دو کلمه «گلوله»، «گلو» در رفتارهای زبانی خود، تنها در پی بازآفرینی واقعیت‌های جهان پیرامون نیستند، بلکه به تصاویری زبانی بدل می‌شوند، تا همچنان که تعین معنایی‌اشان به تأخیر می‌افتد، مخاطب را به سمت مفاهیمی تاریخی-اجتماعی سوق دهند، که شاعر- راوی رخدادهای متنی را منوط به حضور آن‌ها در متن نموده است. به عبارت دیگر، تکرار صامت یا مصوت در یک یا چند سطر، همچنان که به افزایش ریتم، لحن و هارمونی در سطرها منجر می‌شود، به اصوات و آواهای منتشر شده در کلیت نوشتار، این امکان را می‌دهد تا به یاری قافیه‌های درونی که در سطرها تعبیه شده‌اند، وظیفه‌ی انتقال مفاهیم را نیز به عهده بگیرند. معناآفرینی اما، با دو واژه‌ی «گلوله و گلو» در شعر «صرع» نیز مخاطب را با وجوه دیگری از دردها و مصائب زندگی تراژیک و متلاطم بشری رو به رو می‌نماید.

گلوله درست خورده بود

توی بغضی که توی گلوی دوست و دشمن

پروردگارا!

این نبود که این گلوله را این گونه در این گلو بشکند             

                                                                  ص 125.

به هر روی، کورش کرم‌پور از اولین مجموعه شعرش «ولدزن، 1381» و پس از آن «صادره از آبادان، 1383»، و مجموعه شعر: «پروردگارا! ایران را به خاطر بسپار، 1397»  نشان داده است که، با بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های زبانی و در ارتباطی بینامتنی، می‌خواهد پس از تلفیق پرتوی از رخدادهای جهان واقع، با تلقی‌های عینی - ذهنی مخاطب و تعمیم پدیده‌های متنی به گستره‌ی جهان پیرامون، به یاری بازنمایی حوادث، شخصیت‌ها و اشیاء، بازآفرینی وقایع تاریخی-اجتماعی را آن گونه به عهده بگیرد، که هر گزاره در قالب خرده روایتی متنی، تصویری از ناموزونی مصائب زمانه را، متناسب با کارکردهای زبانی شعر، روشن، رسا و بدون دست‌انداز به عهده بگیرد. در این میان، استراتژِی‌ها و خطوط فکری منتشر شده در مونولوگ‌های شفاف، شعر کرم‌پور را، به شعری محتوایی، تعهدگرا و روش‌مند بدل نموده است، که به هیچ شائبه و ابهامی، حتی در حوزه‌های زیبایی‌شناختی کلام، اجازه حضور نمی‌دهد. اگر چه توجه به اجراهای سیال زبان، هنجارگریزی و عادت‌ستیزی در کاربرد معناهای متنی، همچنان در شکل دادن به دغدغه‌های عینی-ذهنی شاعر – راوی نقش مهمی به عهده دارند، تا سرانجام پراکنش نگرشی مدنی در بازنمایی مصائب تلخ جهان پیرامون را، مخاطب، لا به لای واژه‌ها، ایماژها و عبارت‌هایی بیابد، که شاعر آگاهانه بر حضورشان پای‌فشرده است و با ترویج فضایی روشنگرانه، متناسب و هماهنگ با خردی انتقادی، از حضور انسان در جهان معاصر، بتواند هوشورزانه، نقش او را در گسترش دایره‌ی شمول روایت‌های منتشر شده در برش‌ها، و رویارویی با معضلات و تنش‌ها، در برش‌های متنی برجسته نماید و به خرده‌روایت‌هایی که صریح و شفاف، حوادث آشفته‌ی تاریخ و زمانه را بازآفرینی و به ضمیر ناخودآگاه حافظه‌ی هوشیار زیستی-تاریخی مخاطب گره می‌زنند، وجهه‌ای عینی و ملموس ببخشد و از چشم‌اندازی اجتماعی، مسیری شفاف از نقدی روشنگرانه را هوشورزانه در افق زیست مخاطب بیافریند. فضایی عینی، که در آن  ژرفای ذهنی مملو از خردی انتقادی موج می‌زند و در آستانه‌‌اش چشم اندازی اجتماعی از شعر مدنی، در سطرها گشوده شده است. 

یعنی دلایل متقن داشتم به عدم شباهت یک تشبیه

که ولد زن شبیه ولد زن نیست

و نمی‌خواستن

یعنی می‌توانستن با این وضعتیت کنار آمدن

کنار خانه آمدن

کنار جامعه آمدن

                                                 ص 85.

 

                                     افسانه نجومی، مهرماه 1397.

 

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات