علیرضا آبیز
مهری جعفری را من با شوری که از او میتراوید
به خاطر میآورم. شوری که در بحث و گفتوگوهای ادبی و فکری از خود نشان میداد. به
جز آن، او را در مقام یک شاعر کوهنورد تحسین میکردم. شعر با کوهنوردی رابطه
نزدیکی دارد. شاعران در پی فرارفتن هستند. شمار زیادی از آنها شاید نتوانند از
دامنهها بالا بروند و بر قله بایستند اما در آرزوی صعود هستند. دوست دارند در شعر
خود صعود را بازآفرینی کنند. کمتر شاعری میتوان یافت که از کوه نسرودهباشد. خوشا
آنان که هم از کوه میسرایند و هم بر آن پای میگذارند.
شاید بتوانم گفت که من به این وجه شخصیت و
زندگی مهری جعفری غبطه میخوردم. هر بار او را دیدم به او گفتم: خوش به حالت که
کوهها و قلهها را در مینوردی. تردیدی ندارم که صعود برای او نوعی سلوک شاعرانه
بود. شاید بتوانیم خود را تسلا دهیم که دوستدار کوهستان برای همیشه مقیم کوهستان
شد.
سه شعر کوهستانی را به خاطره تابناک مهری
جعفری، شاعر کوهنورد، تقدیم میکنم.
۱
تا کوه
ما همه به سمت کوه میراندیم
از کوه صدای همهمه میآمد
در کوه کبوتران بودند با بزمجگان آهوان
در کوه درختان بودند با شانه به سرها جادوان
ما شتابان به سوی کوه میراندیم
از کوه صدای همهمه میآمد
در کوه ریگ روان بود چوبدست شبانان
آتش به جای جای بود باد بود و درختان
در کوه باروت نبود بوی باروت نبود
ما بیهوده به سمت کوه میراندیم
۲
با کوه
دشتها به کوهها نگاه میکنند
قلهها به درهها
گندم در دشت میروید
آویشن در دامنه
از قله به دره مینگرم
اسبی رها میبینم
حیران میدود به سمت بوته زار
۳
در کوه
کوهستان به من نگاه میکند
که چگونه بر صخره میخزم
و به این بوتهی کوچک رسته در شکاف دو سنگ
چنگ میزنم
لختی دیگر از این صخره بالا خزیدهام
بر بلندای آن نشستهام
به آسمان آبی و درهی روبه رو مینگرم