یادبود مهری جعفری
شاعری که در
هیمالیا ناپدید شد
درباره زنی که در ارتفاع ششهزارمتری و نزدیک به یکی از بلندترین قلههای دنیا ناپدید
شده است چه میتوان گفت؟ این که در مهرماه 1352 در مشکین شهر به دنیا آمد؟ این که
پدرش پزشک و مادرش معلم بودند؟ این که برای تحصیل حقوق به تهران رفت و همانجا
ماندگار شد؟ این که آزمون دشوار کانون وکلا را با موفقیت پشت سر گذاشت و وکیل پایه
یک دادگستری شد؟ این که یک زندگی موفق را در ایران پشت سر گذاشت و برای ادامه
تحصیل به لندن رفت؟ این که در بهترین دانشگاههای انگلیس ادامه تحصیل داد و با سختکوشی
در آن کشور نیز مجوز وکالت گرفت؟ این که ورزش مورد علاقهاش را در سطح قهرمانی
ادامه داد و به یکی از معدود زنان ایرانی بدل شد که در چهار قاره مرتفعترین قلهها
را صعود کرده بود؟ این که عاشق سه چیز بود: احقاق حق خودش و دیگران، شعر و فتح قله
کوهها؟ نه مهری جعفری را نمیشود با هیچکدام از اینها توصیف کرد. زندگی کوتاه او
آن قدر سرشار بود که از تمام این تعریفها میگذرد و در برابر تعریف شدن مقاومت میکند.
احتمالا انجمنهای ادبی دانشگاه اولین جاهایی
بودند که مهری را در خاطر همدورهایهایش نقش زدهاند. جایی که همراه با بسیاری از
زنان خوش قریحه نسل خودش، شاعرانی چون سهیلا میرزایی و پگاه احمدی شعر میخواند. به
گفته همدورهایهایش از همان آغاز ذهنی باز و پرسشگر داشت که از تسلیم شدن به
کلیشههای رایج تن میزد. برای او شعر عرصه آزمودن راههای جدید بود و ذهن خلاقش
خیلی زود از کلیشههای رایج خسته میشد .
پس خیلی طول کشید تا شعری بنویسد که برای خودش راضی کننده باشد و خیلی بیشتر طول
کشید تا تعداد این شعرها به اندازهای برسد که او را ترغیب به چاپ مجموعه کند. این
است که حالا در مرور کارنامه او به عنوان شاعر به دو دفتر بر میخوریم که اولی را
با نام «بی هیچ ترسی از جاذبه زمین» در میانههای دهه هشتاد به دست ناشر سپرد و دیگری
را با نام «سازم را کوک میکنم» در میانههای دهه نود منتشر کرد. در این میانه
البته مهری جعفری بسیار سرود و بعضی از این سرودهها را در مجلات ادبی معتبر و
بعضی را در سایت ادبی والس که خود از بنیان گذارانش بود به انتشار رساند اما از
بین آن همه تنها دو کتاب با دو حال و هوای متفاوت در کارنامه شاعری از خود به جا
گذاشت. اولین مجموعه شعر مهری جعفری فضایی
سورئال دارد. فضایی که لااقل در آن دهه که او شعر می سرود چندان سکه رایج نبود و
به نوعی حرکت در خلاف جهت جریان به شمار می رفت . هر چند که فمینیسم انتقادی و عدم
قطعیت در شعرهای همین دفتر بارز بود و آن را به روح زمانه پیوند میزد. در شعری از
این دفتر میخوانیم:
بکشیدم یا نه
من کشان کشان
کشیده میشوم
به عهده نمیگیرم
اما هیچ
این وزنی که از من
کنده میشود
و بار میشود
بر شاخک مگسهای سبز
بر تن لزج کرمها[i]
چنان که پیداست در این پاره از شعر تخیل شاعر
فضایی وهمی با ترکیب استعاری تجزیه جسم و اشارهای ضمنی به ایده تناسخ میسازد. در
عین حال این کار را به گونهای انجام میدهد که من راوی در جایگاهی فراتر از من
رمانتیک معمول قرار میگیرد و بدون برانگیختن ترحم یا قرار گرفتن در جایگاه قهرمان
به روایت شعر میپردازد.
دومین مجموعه شعر مهری جعفری تقریبا یک دهه بعد
توسط نشر بوتیمار منتشر شد. در این مجموعه که «سازم را کوک میکنم» نام گرفته بود اگرچه
هنوز استعارههای سورئال به وفور دیده میشد اما شکل روایت شعر به سمت و سوی روایت
داستانی میل کرده بود که این نیز از علاقه شاعر به برجسته کردن دیالوگ انتقادی با
زمانه خویش ریشه میگرفت. در نمونهای از این شعرهای دومین مجموعه میخوانیم:
خندیده بودی و طعم خندههایت روی استکانها پخش
شده بود
نگاهم از خندههای تو و چشمهایم از دستهای تو
گذشت
آنجا زمانهی من نبود
و این جا هم انگار که آرنجهای تو در چشمهای
من جا مانده باشد
هنوز فکر میکنم زمانه من نیست[ii]
تغییر نگاه شاعر را از خلال همین سطرها به
درستی میتوان دریافت. جایی که سطرهای بلند جای ریتم تند سطرهای کوتاه مجموعه اول
را گرفته و دخالتهای راوی در کنار تصویرهای ذهنی به فضای عینی وزن و اعتبار
بیشتری بخشیده است. نمی توان با قطعیت گفت اما به نظر می آید ذهن شاعرانه مهری
جعفری اگر کار به کتاب سوم می کشید شاید راهی یکسره متفاوت از این دو مجموعه پیش
پایش میگشود، راهی که میتوانست ریشه در همین تجربهها داشته باشد اما به نظر میرسد
این دو کتاب تنها نمونههایی باشد که از بیست و اندی سال شاعری او به یادگار میماند.
برگردیم به سرآغاز این نوشته و ببینیم چه میشود
گفت درباره کوهنوردی که در میانه راه از سوی گروهش نادیده انگاشته شد؟ این که خودش
کتاب «قانون در کوهستان» را نوشته بود تا با تبصرههای قانون برای ورزشی بسیار
دشوار و خشن قاعده پیدا کند اما قربانی غرور کسانی شد که معنای همکاری را نیاموخته
بودند؟ این که همه منابع بین المللی هموطنی را مسوول گروه صعود کننده ایرانی میشناختند
اما بعد از ناپدید شدن مهری و یک هموطن دیگر، ایشان که از امداد سر باز زده بود
اصولا سرپرست بودنش را انکار کرد؟ این که وسایل مهری جعفری را برای صعود نامناسب
دانست اما به اعتراف خودش برای صعود در ارتفاع بالای هفت هزار، طناب هم با خود
نبرده بود و لاجرم از طناب مهری جعفری استفاده میکرد؟ حکایت ناپدید شدن مهری
جعفری در قله پوبدا از کوه هیمالیا حکایت غریبی است همان طور که این نوشته نمیتواند
به همه وجوه زندگی او عادلانه بپردازد و مهری منتقد ادبی، مهری وکیل حقوق بشر،
مهری فعال حقوق زنان و اقلیتها و صدها وجه بارز دیگر مهری جعفری به ناگزیر مغفول
میماند. شاید بهترین کار این باشد که روایت را به خود او بسپاریم که نحوه مرگ خود
را در شعری پیش بینی کرده بود انگار:
هیهی
من در صدای تو
در کوه بلند میشوم
هیهی
در درههایش میچرخم
من در بازگشت صدای تو زنده - میگردم
داد بزن
میخواهم با تو بمانم
با صدای بلند
هی هی
وگوش کن به صدا در میآیم
تنهاترینها از پرتافتادهترین راهها
و من در صدای گامهایشان محو
خشخش
تا تنگهی بعدی
خشخش
تا گلوگاهی به پیشگاه منظرهای دیگر
و عمیقتر نفس بکش
تا مردن صدا با جیغ پرندههای نامریی و پرواز
کوتاه کبکها
پرسیدم مرا تا کجا خواهی برد؟
در پاکوب درهها تا کف
تا رودخانهها
تا صدا
و من خاموش
خاموش
من با پاهای تو گم
در درهها
خاموش
از یال تا خط الراس
گام به گام تو
خاموش
هیهی داد بزن
من با تو میمانم
[i] جعفری، مهری، بی هیچ ترسی از جاذبه زمین، نشر
آرویج
[ii] جعفری، مهری، سازم را کوک می کنم، انتشارات
بوتیمار