شهرام بیانی
درد لحظهام
خواب و شب دور
برنخواستنام
از رویای تلخات
سهم تن و تنهایی!
یادی دیگر از
تو
به دردم نمیخورد!
سهمام را
پس گرفتم از
خودم
این حس
باز شدن مشتام
شد
برای دستی که
روحام را کشید
کُشت
در آرامش آرامات!
شهرام بیانی(ئاکو)
خود ِ توئی
رو در رو نمیبینمات
نگاهات!
بالا کشیدن از
من!
زمان..
خدای حقیقی
چرخ دور ِ دیدنات..
درونام،
که روحام را
عق میزنم
بالا میآورم!
سیاهتر که
درد را آیه
کنم
پایه کردن
نعره در
نبضی از
نماز بینیاز
ِ من!
این ذهن
در شمارش
تذکرههاست
آخرین یاد را
دعا کن برایم!
شهرام بیانی(ئاکو)