شبنم میرزایی وند
حسرت دیوارها
،
شهوتی بزرگتر از پنجرههاست!
که خراش تا
عمق وجود
بی آنکه اعجازی
باشد.
حماسهای در
راه است!
ازصندلیهای
محکوم ،
از پروندههای
سیاه بختی که
خطا بود .
ما حیوانهای
ناطقی بودیم
که بعد از
چَرا ،
به ترتیب
گرفته شدیم ،
تن دیوارها
لباسی از جنس زندان،
هر روز مرز جدیدی
را اعدام میکنند
آه از پنجره
ها ،از دیوارها !
که خیانت را
به وسعت یک
رسالت
وارونه میخواهد.
شعر دوم
درختهای
پاورچین ...
ماه سینه خیز
،
در کدام خیابان
کودتا خواهد
کرد
نه از گلوله میترسد
نه از مرگ !
تصمیمهای عریان
درخت !
باکرگی ماه را
به خطر میاندازد،
تا خاطرهها
انتظار پیرمرد
بازنشسته را
بر روی نیمکت
عاشق کند .
قافیهها را
باختهایم ؛
جنازهها متهم
ردیف اول
بی هیچ مراعات
و یا نظیری
به سپیدی این
شب میزنیم ،
گلوله را در
مغز کتابی یافتم
که تفنگ را
در جلد دوم
کتاب پیدا کردهاند .