آذر کتابی
یک بطری آب
تقدیم به شما
که نوبت از سرتان گذشته است !
روزی که آب بماند از رفتار
دهان هم میچسبد به هم ! قمقمه هاتان را بردارید
چه آبروی باریکی دارد آب
گلوی تشنه را به گروگان میگیرد!
هوای تلخ
آب تلخ
انار را پاک میکند از حافظه
از کتاب های درسی
مسیر
راه را میگیرد و دور میشود!
شعر دوم
غروب آب بود
وقتی که آمدی
همگی یک جا جمع شده بودیم
انتظار آب را میکشیدیم
ما منتظران با دهان باز
به سقف خیره بودیم
در بلندگو
اسمها را یکی یکی صدا زدند
من در تمام لیست ها بودم
ستار-ترانه-نیکا-مهرشاد...
اعتراض شب
دست های شکسته ی بچه ها بود !
آذر کتابی