بوم در گلوی
سینهام از گردابی کبود سر از آشیان بیرون
و سِر در تیزِ
چشماناش خیز
ازتومیپرسم
موهای قلمِ مویم به راهِ قرار شانههایمان
کشیده به گِردآنه باد
کجای این
تنیدگی شیانِ سینهام بشود؟
آنجا که قامتِ
گردباد پسبکشد پا را از میان شانههایمان
حین همین میان تو
روبوم رویان
حالا نه همین
ما که رویابان رویان
وقتی سایههای
سهپا روبه بنبستِ خیابانها که به پوزهها زوزههایند
صدا از بالهایمان
می بُرند نه!
همین که نیستی نیستی تو چندان ببینی
چگونه تیز
را سینهکشان بر گلوی سینهام بریده میبَرند
تا رویای بال
را رویاروی پنجره راه راه راه بِبَرند
صداها از جنبوجوش
سرسرای یالهایت یارانند بریدهیار
تا دستبهدست
سطح صدا را سوار بر تجاوز سدهای سکوت
در خیابانها بروانی
لال در قیام
گلوی تو قیامت لاله شود
ای لحظهی لیلی
سایهها میان رویای رویمان قطار!
سوت را کشیده
میشوی که کدام ایستگاه کوه بشوی؟
آنجا که قامتِ
گردباد پسبکشد پا را از میان شانههایمان
اگرچه
گردباد از گلوی گرگ قامت میشود
و دست به دست
لابهلای موهایم را نمی روانی برویان!
بجنبانم تنم
بجوشانم منم دستنکش
بخیزان!
که بوم در گلوی استخوان ناله رویاند