زبیده حسینی
به مهسا امینی
به نیکا شاکرمی
و به تمام جان
های عزیز راه ِ آزادی
من که ایستاده
ام روی شلاق
و دیوار ِ
حروف را
به کنده کاری
ِ زخم و فریاد می شویَم ،
می توانم در
شکافتنِ شب سهیم شوم؟
یا بر صورت ِ
دیگر ِ مرگ
بر فشردنِ رنج
توانایم !؟
فشردن ِ دندان بر خون ِ شهریورم مهساست
دندان ِخشم روی
لبم
در پارگی ِ تن
، خون ِ لبالبم نیکاست
فریادها نوشتند
:
درختان جوان
را برده اند
درختان جوان
را بریده اند
و ریشه هایشان
، در خیابان به راه افتاده ست
خیابان
به راه افتاده است
زبان ها را بریده
اند
اما کلمات ِ خون به راه افتاده ست
بر پیشانی ِ
خاکستر بنویسید :
حکّاکی ِ قلب
بر پوستی کبود
و تجزیه بر
سطحی مشبّک
همچون جداسازی
ِ تن ، به وقت ِ اعتراف است
ایستاده و حیران
به پاره هایت
نگاه می کنی
و پیغامی بزرگ
چون تیغِ آزادی
به باقیمانده
ات وصل می شود
به گیسوان ِ
رها
به ریشه های خیابان