مهرداد فلاح
۱
ای زده از
سیاهی به در! ای دختر!
اینجا به
کار تو نمی آید چتر
بردار کلاه
قشنگت را از سر
پرتش کن
به هوا
گُل بگیر
از دستِ اژدها!
۲
قسم به کوبان!
قسم به ثاقب
و سوزان!
به جهیدنِ
بیهوایش
از دهانِ
سیاهی
قسم به ناگهان!
به بال و
پری که فراوان
به دمی که
آتشبار
قسم به سَم!
به سرخیِ
گیسویش
به اسیدیِ
چشمانش
قسم به کژتابی!
قسم به مخفی!
به خوفناکی!
۳
بی که از
کُشته بسازد پشته
پیشروَی
میکند
چنان که
جنگل
می شود که
بگیرد جلویش را دیوار؟
ابر را که
دیده پس بزند دست؟
یک قاره
فقط فتحِ همین دیروزش
بعدِ اینکه
از اینجا برداشت دریا را
و گذاشتش
آنجا