طلوع جهانشاهلو
1
لبهایش به صورت
عمودی روی گونهاش بود
ثابت مانده
بود در تکرار
دو ر میفا سل لا سی
حریر قرمزی
لختیاش را زیبا کرده بود
رقص دو نفرهی لوسیفر و
زیباترین حوری
سیاست
فاشیستی تنش هر مردهای را به حسرت وا میداشت
گفت دو ر میفا سل و از
لبهایش خون ریخت
میخواست غرق
شود
در فروچالهای از
خون
اما تمام
عمرش در لحظهی سقوط گیر کرده بود
دو ر میفا سل لا لا
لا لایی
بخوان برای من که مرده ام
آه، پدر
روحانی
مرا با خون
پریها غسل بده
دو ر میفا سل لا به
لای رحم
نطفهی دختری
خودسوزی میکند و آتش از لبهای روی گونه
اش میزند بالا
آیا تو را هم
از دست خواهم داد؟
لطفا مرا از
حنجرهات بالا بیاور
شاید در بند
ناف جا مانده ام
شاید رفتنم
از سی به دو فقط توهم بود
لوسیفر توی
گوشی حوری گفت:
این چرخه را
در لولههای تخمدان متوقف کن
پدر روحانی
پیپ را میجوید و از از دهانش شیر میچکید
مرا به بسترِ
احتضارِ تعليق بخوان در شبى كه ماه كامل است
پدر به صورت
زن مرده دست کشید
لبهای باز
مانده روی گونهاش را بست
و گفت: دو ر میفا سل لا سی... حافظه را از سرت جدا کن مثل تکهچربیِ چسبیده
به گوشت بعد تیغهی آن چاقو را بلیس و طعم یادهای بریدهشده را بچش
با سری سبکشده بخواب و
هیچ خوابی نبین...
2
تو در نیستی
من شکل گرفته ای
تو نیستی اما
همیشه خواهی بود
تو نیستی و
ساحرهای که موهای طلایی بچگیام را در
خاکستردان طلسم کرده بود گفت که طالع من این بود
تنها نگاهم
کن و ببین
همه چیز برایم
تکراری ست
تکراری عذاب
آور، خاموش
من در برزخم
اما تو آنقدر
مهربانی که تیر خلاص را بزنی
در توهم قرصی
که از دهان تو میمکم
مردی شاید هم
زنی نزدیک میشود
دوربین به
دست دور خودش میچرخد
و پشت سر هم
تکرار میکند
دوم شخص من
مرده است
دوم شخص من
مرگ است
در مسخ شدنی
ناپایدار
تاریکی را در نبود من در وجودت حل کن
از من نترس
من در زوالی
ابدی
با زبانی از
سکوت میخواهمت
تو مثل
نیرویی نامرئی در سکوت متلاشی شب به من هجوم میآوری
تو شبیه
هیچکس نیستی
وقتی
ناامیدانه اینستاگرام را رفرش میکنم
زنگ میزنی و اولین
جملهات این است:
_حرف بزن که
با صدات جلق بزنم..